سه خواهران مغان (گرمی -بیله سوار -پارس اباد)/حمید جاهدی كورعباسلو
یازار : گئرميلي

گرمی نیوز:
سه خواهران مغان جغرافیا خاستگاه رودها و چشمههاست و رودها و چشمهها مهدهای تمدّناند و تاریخ چیزی جز ماجراهای عینی و ذهنی تمدن نیست. باری اقلیم (به معنای وجوه مادی و معنوی آن) به ماجراهای عینی و ذهنی تمدّن شكل میدهد. از همین نظرگاه است كه وجوه افتراق و اشتراك سه خواهران مغان را میتوان مشخّص كرد.
ما به علت فقر منابع، شكل سیاسی و اجتماعی این اداره شدن را به درستی نمیدانیم. آنچه میتوان گفت این است كه اكنون مغان در بخش شمال شرقی و در انتهای دامنهی سبلان مركّب از سه شهرستان است. سه خواهران مغان، گرمی، بیلهسوار و موغانشهر (پارسآباد).
قسمت عمدهی تاریخ هر كدام از این شهرها در بخش تاریك تاریخ قرار دارد این بخش تاریك، مخصوصاً هنگامی چشمگیرتر میشود كه پژوهشگر تلاش میكند، تا اماكن فعلی را با اعلام تاریخی تطبیق دهد و در این راه اگر بیطرف بوده و مجهّز به دیدگاهی علمی باشد، متوّجه یك مشكل عمده در تاریخ هر كدام از این سه خواهران خواهد بود:
عدم انجام عملیّات سیستماتیك حفریّات باستانشناسی، گذشتهی نه چندان دور هر كدام از این سه خواهران را در هالهی ابهام قرار میدهد. از این رو ما تنها به اشارهی روائی كتابهایی مانند تاریخ گزیده كه حدود 700 سال از تألیف آن میگذرد، درمییابیم كه مثلاً امیری از آل بویه در موقعیّت جغرافیائی بیلهسوار اقدام به عمران كرده است و یا حفریّات پراكنده و غیر منظّمی در اطراف گرمی نشان داده است كه روزگاری پارتها آبادیهایی در اطراف رودهای منشعب از كوهپایههای لنگان و آنار داشته اند و نیز همچنین است روایتی افسانهای در باب 12 شهر به تعداد 12 ماه سال شمسی در كنار رود ارس در مورد قدمت موغانشهر (پارسآباد).
روایات قدما كه البته گاهی با همان حفریّات باستانشناسی غیر منظّم نیز مورد تأیید قرار میگیرد، در دورههای بعد دنبال نمیشود و این گسست اطّلاعاتی میان گذشتههای دور و نزدیك در مورد همهی این سه خواهران همچنان ادامه دارد و البته منظور از گذشتههای دور و نزدیك در اینجا گذشتههای دورو نزدیك تاریخی است وگرنه هر كسی میداند كه بیله سوار و گرمی فعلی، قدمتی به مراتب خیلی بیشتر از پاسآباد دارند و خود این بیلهسوار در اواخر قرن 19 تا میانههای قرن 20 میلادی دارای آنچنان موقعیّتی بوده است كه بتواند رتق و فتق امور عشایر مغان را كه از قرهداغ كلیبر تا دامنهی شرقی سبلان كشیده میشد، به عهده داشته باشد.
همین اطلاع به نسبت اندك، اجازه میدهد كه فرض كنیم بیله سوار در حدود 100 سال پیشدستی قویتر داشته باشد و از طرف دیگر اغلب كتابهایی كه در دورهی قاجاریه نوشته شده است، نشان میدهد كه جلگه یا دشت مغان محل قشلاقی عشایر بوده و شهری قابل توجّه نداشته است.
كشف گذشتههای دور و عطف و ربط اطّلاعات آن با گذشته های نزدیك و میانه كار باستانشناسان و جغرافیدانان مناطق است و در جای خود كاری است شایسته و بایسته. امّا ما با سه خواهران فعلی مغان سرو كار داریم. با گرمی و بیلهسوار و موغانشهر (پارسآباد).
جهانگردی كه در سال 1355 از غرب به جنوب مغان گردش میكرد هنگامی كه موغانشهر (پارسآباد) را پشت سر گذاشته و به بیلهسوار و گرمی میرسید متوجّه میشد كه موغانشهر (پارسآباد) روزگار جنینی خود را میگذراند در حالیكه گرمی و بیلهسوار در رقابت تنگاتنگی هستند تا به مركزیّت شهرستان مغان درآیند كه تا آن زمان جزئئ از شهرستان مشگینشهر استان آذربایجان شرقی بود.
نتیجهی این رقابت آن شد كه گرمی در سال 1355 به مركز سیاسی مغان تبدیل شد.گرمی شهرستانی است كه مركز آن در 48 درجه و 6 دقیقه طول شرقی و 39 درجه و 1 دقیقه عرض شمالی قرار داشته و 1725 كیلومتر مربّع مساحت دارد. این مساحت كه 9 دهستان، 933 روستا و 3 بخش مركزی و اونگوت و موران را در خود جای میدهد.
در واقع رشتهكوههای البرز را به جلگهی مغان متّصل میسازد. اقتصاد آن بر دیمكاری متّكی بوده و در كنار آن دامداری به شیوهی سنّتی نیز جریان دارد. زنان كه روزگاری در كار بافت فرش و مفرش و … بودهاند امروز به دلیل غیر اقتصادی بودن این گونه مشاغل و نیز استفاده از كالاهای جایگزین ارزان قیمت، به مردان خود در كارهای زراعت و دامداری كمك میكنند و جز به ندرت و از سر تفنّن از عمل بافت بومی خبری نیست، عملی كه در چهل پنجاه سال پیش از كت و شلوار مردانه تا اغلب لباسهای زنانه حتّی جوراب او را شامل میشد.
گرمی فرزند مشترك آبخیزگاههای لنگان و آزنا یعنی موجره چای و زرینه (زرن) از طرفی و چشمهی شاه بلاغی از طرف دیگر میباشد. شهری است كوهپایهای و با ویژگیهای خاص آن. از نظر بافت شهری متراكم و محصور ـ پیرو پستی و بلندی زمین ـ با دسترسی اصلی در امتداد شیب و دسترسیهای فرعی عمود بر آن به صورت سلسله مراتبی، خانهها پشت به كوه ـ دیوارها در ساخت قدیم ضخیم و قطور ـ قرار گرفتن پشت بام همسایه به مثابه حیاط همسایه ـ استفاده از مصالحی كه دارای كیفیّت بیشتر جرم حرارتی برای ذخیرهی نور آفتاب باشد.
از آنجا كه از سالهای پیش امكانات حرارتی و برودتی وسیعاً در جامعه تولید و توزیع میشود طبیعی است كه اختصاصات اقلیمی شهرها دستخوش تعدیل و نوعی یكدستی میشود و از همینجا است كه تفاوت ساختار ساختمانهای قدیمی و جدید گرمی خود را نمایان میسازد و ساختمانهای جدید را با ساختمانهای موغانشهر (پارسآباد) و بیله سوار یكدست میكند. با این حال اقلیم در شكل گیری شهر اثر خاص خود را دارد. گرمی كه درست در محل تلاقی كوهپایههای لنگان از طرفی و كوهپایههای آزنا از طرفی دیگر قرار گرفته است اقلیم كوهپایهای دارد و این اقلیم از آن شهری ساخته است با آب و هوای معتدل و مطبوع و با مردمانی مسرّ و مقاوم و سختكوش كه تلاش میكنند سختی و خشونت كوه را بشكنند و به جای آن نرمی رختخواب را قرار دهند.
از سختی كوه و رویارویی با سنگ و خشونت آن در بیله سوار خبری نیست. بیله سوار مركز شهرستان بیلهسوار مغان است كه در 41 درجه و 21 دقیقه و 20 ثانیه طول شرقی و 39 درجه و 22 دقیقه و 45 ثانیه عرض شمالی قرار گرفته و دارای چهار دهستان و 321 آبادی است.
بیله سوار شهری است هامونی. فرزند بالها رود. اغلب متّكی بر كشت زراعت دیمی كه در یك زاویه حاده محصور با جمهوری آذربایجان قرار دارد. اگر گرمی قرنها در حصار آزنا و لنگان نفس كشیده است، بیلهسوار در 100 سال گذشته در حصاری ژئوپولتیك قرار داشته است.
هنگامی كه یك آبادی بنا به هر دلیلی محصور شود مجراهای تنفّسی خود را از دست میدهد و یا این مجراها بند میآیند. طبیعی است كه در چنین وضعیّتی رشد شهر كند شده و یا به تأخیر خواهد افتاد. چون رابطه و برخورد آن با دیگران محدود شده است. محدودیّتی كه در قرن اخیر به بیلهسوار فعلی شكل داده است.
بیلهسوار شهری است در سطح صاف و یكدست دشت مغان، با خانهها و حیاطهای وسیع كه در ساخت جدید آن جزء وفور زمین و تراكم كمتر ویژگی خاصی به چشم نمیخورد و در ساخت قدیمی ـ كه قاعدتاً مصالح ساختمانسازی باید بومی باشد تا مقرون به صرفه شود ـ از آجر خام و بامهای شیروانی آهنی و سفالی استفاده شده است. این پدیده به سرعت رو به نابودی است زیرا از طرفی آجر خام عمر چندانی ندارد و از طرف دیگر جادهی مواصلاتی و وسایل حمل و نقل، مصالح بهتری را در اختیار مردم قرار میدهد و شهر را به سرعت دگرگون كرده با سایر شهرها همنما میسازد.
پیوندهای نزدیك خانوادگی و انگاره بزرگی خویشتن و اعتماد به نفس فراوان از مشخّصات رفتاری و ذهنی شهرهایی است كه در محاصرهی جغرافیای خود و یا در محاصرهی ژئوپولتیكی قرار دارند و مهاجرت در آن شهرها به قدری نیست كه در اركان عرف بومی خلل به وجود آورد. با این حال راههای مواصلاتی تنها در پوستهی شهر اثر نمیگذارد بلكه در درازمدت بر هستهی آن نیز اثر مینهد و چنین است كه سه خواهران مغان هر یك به نوعی بالیدند تا آنكه در سال 1368 اتّحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و بیلهسوار و گرمی فضای تنفّسی جدید پیدا كردند، یعنی مرزها بازشد و گمرك بیله سوار افتتاح شد. گمركی كه در سال 1373 بینالمللی اعلام شد.
بازگشایی مرزها شوك بزرگی است كه گرمی و بیلهسوار را از رخوت قرنها بیرون آورد و به جنب و جوش واداشت جنب و جوشی كه به نوعی خیزش تجاری تبدیل شد و اندك ـ اندك میرود كه گرمی و بیلهسوار را به مراكز عمدهی تجاری كالاهای ساخت كشورهای دور و نزدیك و همچنین شرق و غرب تبدیل كند و البته تأثیر خود را بر بافت عینی و ذهنی شهر نیز میگذارد كه در جای خود قابل بحث است.
واقعیّت آن است كه بازگشایی مرزها یكی از مهمّترین وقایع نیمقرن اخیر مغان است. شوكی كه به دلیل همین واقعه بر گرمی و بیلهسوار وارد آمد در موغانشهر (پارسآباد) خیلی اثرگذار نبود چون سرتاسر زندگی این شهر ناشی از شوكهایی است كه از داخل كشور بر آن وارد میشود.
موغانشهر (پارسآباد) كه در طول جغرافیایی 38 و عرض شمالی 39 درجه قرار دارد از فروریزی شهرهای افسانهای دوازدهگانه تا حضور شركت شیار (1330) محل قشلاقی دامداران بوده است كه البته به دلیل وابستگی زمینی به آسمان یعنی انتظار باران، استفادهی اقتصادی غیر دامداری از عرصهی آن نمیشده است و همین مسأله جایگاه مناسبی برای حیات وحش ایجاد میكرده كه اشتهار آهوی مغان از همین زاویهی دید قابل بحث است.
پارس آباد با دو بخش و پنج دهستان و حدود 300 روستا فرزند رود ارس است به محض اینكه در سال 1337 سدّ میل مغان به مرحلهی بهرهبرداری رسید و مقداری از زمینها به زیر كشت آبی رفت، نوع دیگری از زندگی كشاورزی در دیدرس مردم قرار گرفت، شهر شكل گرفت و رشد دامنگستر خود را شروع كرد.
رشد این شهر محصول چرخهی موجواره و به همپیوستهی كار و زمین سرمایه همراه با نیروهای متخصص و ابزارهای پیبشرفتهی كشاورزی و صنعتی است موغانشهر (پارسآباد) از نمونههای برجستهی یك شهر نوبنیاد است كه به سرعت مهاجر میپذیرد و بزرگ میشود.
و اگر بخواهیم موغانشهر (پارسآباد) و گرمی و بیله سوار را باهم مقایسه كنیم همین مسأله مهاجرپذیر بودن، یكی از مهمّترین مشخّصههای موغانشهر (پارسآباد) خواهد بود.
مهاجرت، یكدستی فرهنگی شهر را به هم میزند. اگر در موغانشهر (پارسآباد) نمیتوان كسی را پیدا كرد كه بومی باشد، در گرمی و بیلهسوار به ندرت میتوان كسی را پیدا كرد كه غیر بومی است و افراد تا چند پشت همدیگر را میشناسند. از طرف دیگر در گرمی و بیلهسوار، به دلیل نوع تأمین معاش (زراعت دیم) نیروی كار برعكس موغانشهر (پارسآباد) از خارج به شهر میآید واین طبیعی است چون این شهرها در وجه غالب فاقد صنایع بزرگ و زراعت آبی است كه طبعاً كارطلبی دارند.
هنر: موسیقی و شعر و صنایع دستبافت
در سه خواهران مغان كمتر خانهای میتوان پیدا كرد كه در آن چیزی از دستبافتهای سنّتی مانند جاجیم دیده نشود. دستبافتهایی كه رفته رفته ارزش عتیقهای مییابند. در بررسی تاریخ هنر سه خواهران، رسوب درازمدّت زندگی شبانكارهای به وضوح دیده میشود. هنر كمبودها و امكانات زندگی را باز مینمایاند. در هنرهای دست بافت سنّتی سه خواهران رفتن و گم شدن در راهها و بزروهای بی بازگشت وضوح خود را نشان میدهد.
مفاهیمی مثل امید و حسرت و هجران وتعبیراتی از آنگونه كه بیانگر حالات نفسانیاند، در اشعار و ترانهها و قصّهها عناصر اصلی مضمونها را تشكیل میدهند. آنچه «خالق ماهنیسی» (ترانهی تودهای) خوانده میشود اغلب شعری از نوع بایاتی است كه از كوتاهترین اشكال بیان شاعرانه بوده امّا آنچنان بدوی و زیبا و اصیل و ماندگار است كه نمیتوان نظیری برایش پیدا كرد.
اكنون فعالیّتهای سنّتی مانند فرش و جاجیمبافی به حاشیه رانده میشود و در شهرها جای خود را به قلّاببافی و ملیله دوزی و منجوقدوزی و بافت ورنی میدهد و ترانه های آكنده از حسرت و دلدادگی و اضطراب انتظار و ضرب آهنگ سازهایی مه صلابت كوهها را به یاد میآورد، به اجبار ابزارهای اطّلاعرسانی جهان پیرامون ـ جهانی كه در آن دوردستترین نقاط در همسایگی، و ناشناسترین افراد در همصحبتی هم قرار دارند ـ اندك ـ اندك رنگ میبازد و مجبور میشود كه با تكنولوژی صوتی و تصویری روزگار معاصر همقدم و همكلام سازد. این است سرنوشت محتوم هنر موسیقی سه خواهران مغان كه در همسایگی خود جمهوری آذربایجان را دارد كه هنر مقلّدانه!! در آن به سرعت جای هنر اصیل را می گیرد و از راه تلویزیون در خانههای سه خواهران حضور مییابد. در این حال شعر به خود مینگرد به تنازع بقاء برمی خیزد، در نتیجه شكل خود را عوض میكند تا همچنان زبان سه خواهران را گویا نگه دارد. مجموعههای شعر یكی پس از دیگری چاپ میشود و تلاشهای فرهنگی و هنری ادامه مییابد.
http://www.shahrimiz.com/index.php/1389-03-18-20-05-55/59-1389-03-23-14-39-58.html
سه خواهران مغان جغرافیا خاستگاه رودها و چشمههاست و رودها و چشمهها مهدهای تمدّناند و تاریخ چیزی جز ماجراهای عینی و ذهنی تمدن نیست. باری اقلیم (به معنای وجوه مادی و معنوی آن) به ماجراهای عینی و ذهنی تمدّن شكل میدهد. از همین نظرگاه است كه وجوه افتراق و اشتراك سه خواهران مغان را میتوان مشخّص كرد.
ما به علت فقر منابع، شكل سیاسی و اجتماعی این اداره شدن را به درستی نمیدانیم. آنچه میتوان گفت این است كه اكنون مغان در بخش شمال شرقی و در انتهای دامنهی سبلان مركّب از سه شهرستان است. سه خواهران مغان، گرمی، بیلهسوار و موغانشهر (پارسآباد).
قسمت عمدهی تاریخ هر كدام از این شهرها در بخش تاریك تاریخ قرار دارد این بخش تاریك، مخصوصاً هنگامی چشمگیرتر میشود كه پژوهشگر تلاش میكند، تا اماكن فعلی را با اعلام تاریخی تطبیق دهد و در این راه اگر بیطرف بوده و مجهّز به دیدگاهی علمی باشد، متوّجه یك مشكل عمده در تاریخ هر كدام از این سه خواهران خواهد بود:
عدم انجام عملیّات سیستماتیك حفریّات باستانشناسی، گذشتهی نه چندان دور هر كدام از این سه خواهران را در هالهی ابهام قرار میدهد. از این رو ما تنها به اشارهی روائی كتابهایی مانند تاریخ گزیده كه حدود 700 سال از تألیف آن میگذرد، درمییابیم كه مثلاً امیری از آل بویه در موقعیّت جغرافیائی بیلهسوار اقدام به عمران كرده است و یا حفریّات پراكنده و غیر منظّمی در اطراف گرمی نشان داده است كه روزگاری پارتها آبادیهایی در اطراف رودهای منشعب از كوهپایههای لنگان و آنار داشته اند و نیز همچنین است روایتی افسانهای در باب 12 شهر به تعداد 12 ماه سال شمسی در كنار رود ارس در مورد قدمت موغانشهر (پارسآباد).
روایات قدما كه البته گاهی با همان حفریّات باستانشناسی غیر منظّم نیز مورد تأیید قرار میگیرد، در دورههای بعد دنبال نمیشود و این گسست اطّلاعاتی میان گذشتههای دور و نزدیك در مورد همهی این سه خواهران همچنان ادامه دارد و البته منظور از گذشتههای دور و نزدیك در اینجا گذشتههای دورو نزدیك تاریخی است وگرنه هر كسی میداند كه بیله سوار و گرمی فعلی، قدمتی به مراتب خیلی بیشتر از پاسآباد دارند و خود این بیلهسوار در اواخر قرن 19 تا میانههای قرن 20 میلادی دارای آنچنان موقعیّتی بوده است كه بتواند رتق و فتق امور عشایر مغان را كه از قرهداغ كلیبر تا دامنهی شرقی سبلان كشیده میشد، به عهده داشته باشد.
همین اطلاع به نسبت اندك، اجازه میدهد كه فرض كنیم بیله سوار در حدود 100 سال پیشدستی قویتر داشته باشد و از طرف دیگر اغلب كتابهایی كه در دورهی قاجاریه نوشته شده است، نشان میدهد كه جلگه یا دشت مغان محل قشلاقی عشایر بوده و شهری قابل توجّه نداشته است.
كشف گذشتههای دور و عطف و ربط اطّلاعات آن با گذشته های نزدیك و میانه كار باستانشناسان و جغرافیدانان مناطق است و در جای خود كاری است شایسته و بایسته. امّا ما با سه خواهران فعلی مغان سرو كار داریم. با گرمی و بیلهسوار و موغانشهر (پارسآباد).
جهانگردی كه در سال 1355 از غرب به جنوب مغان گردش میكرد هنگامی كه موغانشهر (پارسآباد) را پشت سر گذاشته و به بیلهسوار و گرمی میرسید متوجّه میشد كه موغانشهر (پارسآباد) روزگار جنینی خود را میگذراند در حالیكه گرمی و بیلهسوار در رقابت تنگاتنگی هستند تا به مركزیّت شهرستان مغان درآیند كه تا آن زمان جزئئ از شهرستان مشگینشهر استان آذربایجان شرقی بود.
نتیجهی این رقابت آن شد كه گرمی در سال 1355 به مركز سیاسی مغان تبدیل شد.گرمی شهرستانی است كه مركز آن در 48 درجه و 6 دقیقه طول شرقی و 39 درجه و 1 دقیقه عرض شمالی قرار داشته و 1725 كیلومتر مربّع مساحت دارد. این مساحت كه 9 دهستان، 933 روستا و 3 بخش مركزی و اونگوت و موران را در خود جای میدهد.
در واقع رشتهكوههای البرز را به جلگهی مغان متّصل میسازد. اقتصاد آن بر دیمكاری متّكی بوده و در كنار آن دامداری به شیوهی سنّتی نیز جریان دارد. زنان كه روزگاری در كار بافت فرش و مفرش و … بودهاند امروز به دلیل غیر اقتصادی بودن این گونه مشاغل و نیز استفاده از كالاهای جایگزین ارزان قیمت، به مردان خود در كارهای زراعت و دامداری كمك میكنند و جز به ندرت و از سر تفنّن از عمل بافت بومی خبری نیست، عملی كه در چهل پنجاه سال پیش از كت و شلوار مردانه تا اغلب لباسهای زنانه حتّی جوراب او را شامل میشد.
گرمی فرزند مشترك آبخیزگاههای لنگان و آزنا یعنی موجره چای و زرینه (زرن) از طرفی و چشمهی شاه بلاغی از طرف دیگر میباشد. شهری است كوهپایهای و با ویژگیهای خاص آن. از نظر بافت شهری متراكم و محصور ـ پیرو پستی و بلندی زمین ـ با دسترسی اصلی در امتداد شیب و دسترسیهای فرعی عمود بر آن به صورت سلسله مراتبی، خانهها پشت به كوه ـ دیوارها در ساخت قدیم ضخیم و قطور ـ قرار گرفتن پشت بام همسایه به مثابه حیاط همسایه ـ استفاده از مصالحی كه دارای كیفیّت بیشتر جرم حرارتی برای ذخیرهی نور آفتاب باشد.
از آنجا كه از سالهای پیش امكانات حرارتی و برودتی وسیعاً در جامعه تولید و توزیع میشود طبیعی است كه اختصاصات اقلیمی شهرها دستخوش تعدیل و نوعی یكدستی میشود و از همینجا است كه تفاوت ساختار ساختمانهای قدیمی و جدید گرمی خود را نمایان میسازد و ساختمانهای جدید را با ساختمانهای موغانشهر (پارسآباد) و بیله سوار یكدست میكند. با این حال اقلیم در شكل گیری شهر اثر خاص خود را دارد. گرمی كه درست در محل تلاقی كوهپایههای لنگان از طرفی و كوهپایههای آزنا از طرفی دیگر قرار گرفته است اقلیم كوهپایهای دارد و این اقلیم از آن شهری ساخته است با آب و هوای معتدل و مطبوع و با مردمانی مسرّ و مقاوم و سختكوش كه تلاش میكنند سختی و خشونت كوه را بشكنند و به جای آن نرمی رختخواب را قرار دهند.
از سختی كوه و رویارویی با سنگ و خشونت آن در بیله سوار خبری نیست. بیله سوار مركز شهرستان بیلهسوار مغان است كه در 41 درجه و 21 دقیقه و 20 ثانیه طول شرقی و 39 درجه و 22 دقیقه و 45 ثانیه عرض شمالی قرار گرفته و دارای چهار دهستان و 321 آبادی است.
بیله سوار شهری است هامونی. فرزند بالها رود. اغلب متّكی بر كشت زراعت دیمی كه در یك زاویه حاده محصور با جمهوری آذربایجان قرار دارد. اگر گرمی قرنها در حصار آزنا و لنگان نفس كشیده است، بیلهسوار در 100 سال گذشته در حصاری ژئوپولتیك قرار داشته است.
هنگامی كه یك آبادی بنا به هر دلیلی محصور شود مجراهای تنفّسی خود را از دست میدهد و یا این مجراها بند میآیند. طبیعی است كه در چنین وضعیّتی رشد شهر كند شده و یا به تأخیر خواهد افتاد. چون رابطه و برخورد آن با دیگران محدود شده است. محدودیّتی كه در قرن اخیر به بیلهسوار فعلی شكل داده است.
بیلهسوار شهری است در سطح صاف و یكدست دشت مغان، با خانهها و حیاطهای وسیع كه در ساخت جدید آن جزء وفور زمین و تراكم كمتر ویژگی خاصی به چشم نمیخورد و در ساخت قدیمی ـ كه قاعدتاً مصالح ساختمانسازی باید بومی باشد تا مقرون به صرفه شود ـ از آجر خام و بامهای شیروانی آهنی و سفالی استفاده شده است. این پدیده به سرعت رو به نابودی است زیرا از طرفی آجر خام عمر چندانی ندارد و از طرف دیگر جادهی مواصلاتی و وسایل حمل و نقل، مصالح بهتری را در اختیار مردم قرار میدهد و شهر را به سرعت دگرگون كرده با سایر شهرها همنما میسازد.
پیوندهای نزدیك خانوادگی و انگاره بزرگی خویشتن و اعتماد به نفس فراوان از مشخّصات رفتاری و ذهنی شهرهایی است كه در محاصرهی جغرافیای خود و یا در محاصرهی ژئوپولتیكی قرار دارند و مهاجرت در آن شهرها به قدری نیست كه در اركان عرف بومی خلل به وجود آورد. با این حال راههای مواصلاتی تنها در پوستهی شهر اثر نمیگذارد بلكه در درازمدت بر هستهی آن نیز اثر مینهد و چنین است كه سه خواهران مغان هر یك به نوعی بالیدند تا آنكه در سال 1368 اتّحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و بیلهسوار و گرمی فضای تنفّسی جدید پیدا كردند، یعنی مرزها بازشد و گمرك بیله سوار افتتاح شد. گمركی كه در سال 1373 بینالمللی اعلام شد.
بازگشایی مرزها شوك بزرگی است كه گرمی و بیلهسوار را از رخوت قرنها بیرون آورد و به جنب و جوش واداشت جنب و جوشی كه به نوعی خیزش تجاری تبدیل شد و اندك ـ اندك میرود كه گرمی و بیلهسوار را به مراكز عمدهی تجاری كالاهای ساخت كشورهای دور و نزدیك و همچنین شرق و غرب تبدیل كند و البته تأثیر خود را بر بافت عینی و ذهنی شهر نیز میگذارد كه در جای خود قابل بحث است.
واقعیّت آن است كه بازگشایی مرزها یكی از مهمّترین وقایع نیمقرن اخیر مغان است. شوكی كه به دلیل همین واقعه بر گرمی و بیلهسوار وارد آمد در موغانشهر (پارسآباد) خیلی اثرگذار نبود چون سرتاسر زندگی این شهر ناشی از شوكهایی است كه از داخل كشور بر آن وارد میشود.
موغانشهر (پارسآباد) كه در طول جغرافیایی 38 و عرض شمالی 39 درجه قرار دارد از فروریزی شهرهای افسانهای دوازدهگانه تا حضور شركت شیار (1330) محل قشلاقی دامداران بوده است كه البته به دلیل وابستگی زمینی به آسمان یعنی انتظار باران، استفادهی اقتصادی غیر دامداری از عرصهی آن نمیشده است و همین مسأله جایگاه مناسبی برای حیات وحش ایجاد میكرده كه اشتهار آهوی مغان از همین زاویهی دید قابل بحث است.
پارس آباد با دو بخش و پنج دهستان و حدود 300 روستا فرزند رود ارس است به محض اینكه در سال 1337 سدّ میل مغان به مرحلهی بهرهبرداری رسید و مقداری از زمینها به زیر كشت آبی رفت، نوع دیگری از زندگی كشاورزی در دیدرس مردم قرار گرفت، شهر شكل گرفت و رشد دامنگستر خود را شروع كرد.
رشد این شهر محصول چرخهی موجواره و به همپیوستهی كار و زمین سرمایه همراه با نیروهای متخصص و ابزارهای پیبشرفتهی كشاورزی و صنعتی است موغانشهر (پارسآباد) از نمونههای برجستهی یك شهر نوبنیاد است كه به سرعت مهاجر میپذیرد و بزرگ میشود.
و اگر بخواهیم موغانشهر (پارسآباد) و گرمی و بیله سوار را باهم مقایسه كنیم همین مسأله مهاجرپذیر بودن، یكی از مهمّترین مشخّصههای موغانشهر (پارسآباد) خواهد بود.
مهاجرت، یكدستی فرهنگی شهر را به هم میزند. اگر در موغانشهر (پارسآباد) نمیتوان كسی را پیدا كرد كه بومی باشد، در گرمی و بیلهسوار به ندرت میتوان كسی را پیدا كرد كه غیر بومی است و افراد تا چند پشت همدیگر را میشناسند. از طرف دیگر در گرمی و بیلهسوار، به دلیل نوع تأمین معاش (زراعت دیم) نیروی كار برعكس موغانشهر (پارسآباد) از خارج به شهر میآید واین طبیعی است چون این شهرها در وجه غالب فاقد صنایع بزرگ و زراعت آبی است كه طبعاً كارطلبی دارند.
هنر: موسیقی و شعر و صنایع دستبافت
در سه خواهران مغان كمتر خانهای میتوان پیدا كرد كه در آن چیزی از دستبافتهای سنّتی مانند جاجیم دیده نشود. دستبافتهایی كه رفته رفته ارزش عتیقهای مییابند. در بررسی تاریخ هنر سه خواهران، رسوب درازمدّت زندگی شبانكارهای به وضوح دیده میشود. هنر كمبودها و امكانات زندگی را باز مینمایاند. در هنرهای دست بافت سنّتی سه خواهران رفتن و گم شدن در راهها و بزروهای بی بازگشت وضوح خود را نشان میدهد.
مفاهیمی مثل امید و حسرت و هجران وتعبیراتی از آنگونه كه بیانگر حالات نفسانیاند، در اشعار و ترانهها و قصّهها عناصر اصلی مضمونها را تشكیل میدهند. آنچه «خالق ماهنیسی» (ترانهی تودهای) خوانده میشود اغلب شعری از نوع بایاتی است كه از كوتاهترین اشكال بیان شاعرانه بوده امّا آنچنان بدوی و زیبا و اصیل و ماندگار است كه نمیتوان نظیری برایش پیدا كرد.
اكنون فعالیّتهای سنّتی مانند فرش و جاجیمبافی به حاشیه رانده میشود و در شهرها جای خود را به قلّاببافی و ملیله دوزی و منجوقدوزی و بافت ورنی میدهد و ترانه های آكنده از حسرت و دلدادگی و اضطراب انتظار و ضرب آهنگ سازهایی مه صلابت كوهها را به یاد میآورد، به اجبار ابزارهای اطّلاعرسانی جهان پیرامون ـ جهانی كه در آن دوردستترین نقاط در همسایگی، و ناشناسترین افراد در همصحبتی هم قرار دارند ـ اندك ـ اندك رنگ میبازد و مجبور میشود كه با تكنولوژی صوتی و تصویری روزگار معاصر همقدم و همكلام سازد. این است سرنوشت محتوم هنر موسیقی سه خواهران مغان كه در همسایگی خود جمهوری آذربایجان را دارد كه هنر مقلّدانه!! در آن به سرعت جای هنر اصیل را می گیرد و از راه تلویزیون در خانههای سه خواهران حضور مییابد. در این حال شعر به خود مینگرد به تنازع بقاء برمی خیزد، در نتیجه شكل خود را عوض میكند تا همچنان زبان سه خواهران را گویا نگه دارد. مجموعههای شعر یكی پس از دیگری چاپ میشود و تلاشهای فرهنگی و هنری ادامه مییابد.
http://www.shahrimiz.com/index.php/1389-03-18-20-05-55/59-1389-03-23-14-39-58.html
سون یازیلار