گئرمي نيوز فرق‌لي بير وئبلاگ يئني نسليميز اوچون *** گرمي نيوز وبلاگي متفاوت براي نسل جديد
«پارس آباد» {پارساآباد-موغان‌شهر} مغان در یك نگاه تاریخی و جغرافیایی

«پارس آباد» {پارساآباد-موغان‌شهر} مغان در یك نگاه تاریخی و جغرافیایی

یازار : گئرمي‌لي

+0 به یه ن
گرمی نیوز:

نگاهی اجمالی بر تاریخ و ریشه منطقه موغان :

پارسآباد برآیند موقعیّت جغرافیایی و اقتصادی مغان است. حدود 50 سال پیش، آنگاه كه برنامه ریزان كشاورزی ایران چشم گشودند و مغان را «دیدند»، پارسآباد جوانه زد و به سرعت رشد كرد.
این رشد به قدری سریع بوده است كه امروزه پارسآباد شهری است با مختصّات خاصّ خود: شهر مهاجران، شهر اسكان یافتگان عشایر و ایلات، شهر تولید گندم و ذرّت و پنبه و قند، شهر كارخانهها و شهر كار.


از گذشته های دور نقطهای كه شهر كار، در آن واقع است، چه میدانیم؟ اطّلاعات اندك ما در باره ی آن بخش از تاریخ كره ی زمین، كه در ادوار زمینشناسی، از هم میگسلد و گم میشود؛ نشان میدهد كه «مغان تا اوایل دوران سوّم زمین شناسی به صورت دریای كم عمق، در زیر آب بوده است و چون ارتفاع كمتری نسبت به سطح آبهای آزاد دارد (پارسآباد حدود 30 تا 40 متر) تا نیمه ی دوّم دوران سوّم، شكل خلیج داشته است. از این دوران به بعد، بر اثر كاهش تدریجی آب، به صورت جلگه ی وسیعی بین رود كر و ارس شكل گرفته و اكنون حدود سه میلیون سال است كه صورت خشكی دارد»
میدانیم كه بخش عمده ی این سه میلیون سال در «نقطه ی تاریك تاریخ» واقع است و دانش ما در مورد رویدادهای آن بسیار اندك، غیر یقینی و تنها مبتنی بر فسیل شناسی و شناخت عمر رسوبات است. پیشتر كه می آییم اندك ـ اندك در مییابیم كه به قول زیست شناسان، «حدود یك میلیون سال از پیدایش آدمی بر روی زمین میگذرد
حقیقت آن است كه بخش روشن این یك میلیون سال، به سختی بر10هزار سال بالغ میشود. به این معنی كه كمتر ملّتی را میتوان پیدا كرد كه تاریخ روشن 10 هزار ساله داشته باشد. چه ابتدای بخش روشن تاریخ، اختراع خط است و اختراع خط، حتّی با سخاوتمندی خاصّی كه در اندازه گیری عمرهای تاریخی به عمل میآید، به سختی تا «هفت هزار سال» بالغ میشود.
روشن است كه از این نظر وضع مغان ـ زادگاه و زیستگاه پارسآباد ـ پوشیدگی پیچیدگی و ایهام بیشتری دارد.
مورّخین و گزارشگران پارسآباد كه با احساس غروری تحسین برانگیز، از كتاب درسی جغرافیای استان اردبیل، سال دوّم آموزش متوسّطه عمومی، نقل میكنند كه «جلگه ی مغان روزگاری آباد بوده و تمدّنی داشته كه بعدها بر اثر حوادث نامعلومی از میان رفته است» و آبادی اولتان را بازمانده ی 12 شهری میدانند كه به اسامی 12 ماه سال، در كنار ارس بنا شده بوده است، در صدد برنیامده اند كه روشن كنند چرا باید تمدّنی در ساحل رودخانه ای پر آب و زمینی با خاك زراعی مرغوب، آنچنان نابود شود كه دیگر تا قرنها كوچكترین ادامه ای نداشته باشد.
اینكه شهری یا شهرهایی بر اثر زلزله یا فرو رفتگی زمین از بین برود، عجیب نیست. شگفت آور و سؤال برانگیز آن است كه ساحل رودخانه ارس از نابودی آن شهرها! تا اواسط سده ی حاضر، لم یزرع و غیر مسكون باقی مانده و تنها مرتع زمستانی شبانكاران باشد، تا آنكه در سال 1328 هجری شمسی به نام قوچقشلاقی نمود پیدا كند!
منظور انكار وجود احتمال تمدّنی از دست رفته نیست. بلكه گفتنی است كه در مورد این شهرها و تمدّن آنها چیزی نمیتوان گفت مگر آنكه عملیّات باستان شناسی كافی صورت پذیرد، اشیاء و آلات بدست آمده مورد مطالعه ی علمی قرار گیرد و آنگاه كه وجود چنین شهرهایی به اثبات رسد این مسأله روشن شود كه آیا این شهرها در استفاده از آب رودخانه، به نحوی ابتدایی، موقعیّت مردم امروز پارسآباد را داشته اند یا نه؟ چه میدانیم كه لازمه ی اسكان و ده نشینی كه بعداً به شهرنشینی تبدیل میشود، بوستان كاری و كشاورزی است ـ مخصوصاً كشت آبی ـ چیزی كه فلسفه ی وجودی پارسآباد بوده است.
بسیار گفته اند ایرانیان قدیم در استفاده از آب به وسیله ی قنات «= كانال) استاد و پیشرو بوده اند. با این حال اگر روزگاری؛ تمدّنی در شانه ی جنوبی رود ارس وجود داشته، بی شك از چنین امكانی ـ امكان فاریاب كردن زمین زراعی به وسیله ی رود ارس ـ برخودار بوده است. قراینی در دست است كه انسان را وا میدارد تا حدس بزند كانالهای كم عمقی كه در جا به جای این پاره از دشت وجود دارد و به كانالهای نادری معروف اند، احتمال سابقه ی دیرینه تری دارند. این تنها یك حدس است در كنار یك واقعیّت. و آن اینكه زمین این پاره از دشت، برای دیم كاری مناسب نیست و خشكسالی مداوم آن را تهدید میكند. نمونه اش را در هفت هشت سال گذشته دیدیم. مگر آنكه فرض كنیم تغییرات آب و هوایی مهمّی بعد از فروریزی تمدّن باستانی بوجود آمده باشد

گر این فرض را كنار بگذاریم درمی یابیم كه تهدید خشكسالی و عدم بهره برداری صنعتی به منظور آبیاری زمین زراعی دو متغیّر اجتناب ناپذیری بوده است كه پارسآباد و حوالی آن را برای مردم غیر قابل سكونت دایمی ساخته است كما اینكه به محض استفاده ی كشاورزی از آب ارس اسكان شروع شد و پارسآباد شكل گرفت.
در حد فاصل بخش تاریك جلگه ی مغان (قسمت پارسآباد) و بخش امروزی و روشن آن، یك فاصله ی زمانی تقریباً هزار ساله قرار گرفته است. و مبداء این حد فاصل مساعی جغرافیدانان مسلمان از قرن چهارم هجری به بعد است كه گاهی با پای پیاده حدود «بلاد» و «قراء» ـ شهرها و روستاها ـ را مساحی میكردند. آنان از «مغان» كه به صورتهای «موغان»، «مغكان»، «موقان» ثبت كردهاند، غفلت نكرده اند.
گی لسترنج كه متخصّص جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی است نوشته های جغرافی دانان نامبرده را در كتاب خود خلاصه كرده، میگوید: «موغان یا مغكان یا موقان نام دشت باتلاغی بزرگی است كه از دامنه ی كوه سبلان تا كناره ی خاوری دریای خزر كشیده شده و در جنوب مصبّ رود ارس و شمال كوههای تالش قرار دارد.… كرسی موغان در قرن چهارم، شهری بوده، به همان نام، كه اكنون تعیین محل دقیق آن دشوار است.
تعیین محل دقیق كرسی مغان كاری شایسته بوده و وجهه همت كسانی است كه شناخت جغرافیای تاریخی مناطق و كشف اماكن باستانی را مشغله ی ذهنی و علمی خود ساخته اند. كار باستانشناسان را به خودشان واگذاریم و امیدوار باشیم كه به زودی در مغان اقدام به حفاری خواهند كرد و جنبه های گوناگون زندگی نیاكان ما را روشن خواهند كرد. به واقعیّت بنگریم.
عمر پارسآباد تقریباًٌ به اندازه متوسط عمر ساكنان آن است. در سال 1330 پارسآباد به وسیله ی مهندس پارسا مدیر عامل شركت شیار بنیاد نهاده و به همین سبب پارسا آباد خوانده شده است امّا بعدها به دلیل اشكال در تلفّظ «دو الف بلافاصله» یكی از الفها حذف شد و شكل نوشتاری پارسآباد صورت امروزی خود را یافت «پارسآباد»
موقعیّت پارسآباد یعنی طول جغرافیایی 38 و عرض شمالی 39 درجه، از فروریزی شهرهای افسانه ای دوازده گانه تا حضور شركت شیار (1330) محل قشلاقی دامداران بوده است و البته به دلیل وابستگی زمین به آسمان یعنی انتظار باران، استفاده ی اقتصادی غیر دامداری از عرصه ی دشت مغان ممكن نمی شده است و همین مسأله جایگاه مناسبی برای حیات وحش ایجاد میكرده كه اشتهار آهوی مغان از همین زاویه ی دید قابل بحث است.
چنین است كه این پاره از دشت، خالی از حضور صنعت و شهر، به عرضه ی رقابتهای دائمی شبانكاران با همدیگر در قرنهای گذشته و بعدها عرصه ی جنگهای ایران و روس و همچنین نا آرامی ها و ستیزه جوییهای طایفه ای در عصر قاجار تبدیل میشود. ناآرامیهایی كه به موجب آن شاه قاجار به خانلرخان اعتصام الملك مأموریّت داد تا به مغان بیاید و مأمور «سرشماری و قطع و فصل دعاوی شاهسون بشود
شركت شیار و بعدها بنگاه عمران دشت مغان با در دیدرس نهادن گونه ای دیگر از زندگی ـ كشاورزی ـ و نیز با در اختیار نهادن زمین زراعی موجب جذب مهاجران از شهرها و آبادیهای دور و نزدیك و جلب و جمع ایلات و عشایر شد. و بعدها تشكیلات شركت كشت و صنعت و دامپروری مغان كه به نوعی برآیند همان بنگاه عمران مغان و شركت شیار بود (و همه ی اینها محصول اقلیم جذاب مغان بود) به این جذب و جمع سرعت بخشید و در اندك مدّتی كه به سختی بر نیم قرن بالغ می شود وضعیتی پیش آمد كه پارسآباد امروز را داریم
شكل گیری و رشد دامن گستر این شهر محصول چرخه ی موجواره و به هم پیوسته ی كار و زمین و سرمایه همراه با نیروهای متخصص و ابزارهای پیشرفته ی كشاورزی و صنعتی است پارسآباد از نمونه های برجسته ی یك شهر نوبنیاد است كه از پیش طرّاحی شده نیست. از 20 ساله تا 70 ساله نمیتوان كسی را سراغ گرفت كه شاهد نطفه بستن، بدنیا آمدن و كامل شدن محلّه ای نبوده باشد.
به طور كلّی شاید بشود گفت كه پارسآباد جزء نادر شهرهایی است كه ساكنان آن شاهدان توسعه اش هستند.
پارسآباد شهر بزرگی است. نه از این نظر كه اماكن باستانی و آسمان خراش هایش چشم هر بیننده ای را به خود خیره كند و نه حتّی علیرغم انبوه جمعیّت دانشگاهی، چنان دانشگاهی داشته باشد كه بشود به آن افتخار كرد. خیلی از شاخصهایی كه درجه ی بزرگی و رفاه شهر را معیّن میكنند در پارسآباد وجود ندارد. این شهر كه شهر مرفهی نیست با وجود آنكه در اوّل راه است، امّا شهر بزرگی است از این رو كه تفكّر روستائی و قبیله پرستی ایلاتی را به سرعت پشت سر نهاده و به تفكّر و تعقّل شهری رسیده است و اگر با یك دست در حال صدور كالاهایی مانند گندم و پنبه و شكر و موادّ لبنی به تمام نقاط ایران است با دست دیگر مینویسد و به صدور اندیشه میپردازد و از آنجائیكه ذهن و عین شهر در ساختار آینده ی آن اثر قاطع دارند، توسعه ی مضاعف شهر در آینده نیاز به حدس و پیشگویی ندارد.

اگر بخواهیم پارسآباد را با یك شهر بزرگ بسنجیم درخواهیم یافت كه معمولاً نیروی كار از حاشیه ی شهر به درون آن جذب میشود. در اینجا این روند درست برعكس است یعنی نیروی كار از شهر به بیرون سرریز میكند و شبانه به خانه بر میگردد، به شهر. به شهری كه عیناً و ذهناً هر روز گسترش بیشتری می یابد و پنبه زارها و گندم زارها وكارگران و همزمان با آنها متخصّصان هر روز به توفیق دیگری نایل می آیند.
آنچه این توفیق را به این شهر نوجوان ارزانی كرده است، تعدد بسیار زیاد قبایل ساكنان آن است به طوری كه كسی نمیتواند خود را بومی بنامد و در عین حال هیچ كس غیر بومی نیست. افراد را هدفها و آرمانها به یكدیگر مرتبط میسازد و نه ایلات و قبایل.
هوای شهر نه ماه معتدل است و سه ماه تقریباً سرد.
اندیشه ها، متساهلانه نفس میكشند، رشد میكنند و به تفكّر میرسند. تفكّر به تمدّن شكل میدهد و زبان وسیله ی تبادل تفكّر و اندیشه است. شناخت یك منطقه از طریق شناخت ذهن و زبان آن مطمئن ترین نوع شناخت است.
مردم پارسآباد همچون مردم سایر نقاط آذربایجان به زبان تركی آذربایجانی تكلّم میكنند. متأسّفانه الفبای خاصّی برای این زبان وضع نشده است. این زبان اصوات مخصوصی دارد كه نوشتن و خواندن آن را به خط عربی مشكل میسازد، از این رو كه اصوات اختصاصی زبان تركی آذربایجانی در این خط میشكند. این زبان در مقایسه با زبان فارسی نوعی مصدر مركّب دارد كه امكان بالقوّه ای برای آن پدید می آورد.

هنر: موسیقی و صنایع دستبافت :

كمتر خانه ای میتوان پیدا كرد كه در آن چیزی از دستبافت های سنّتی مانند گلیم و جاجیم دیده نشود. در بررسی تاریخ هنر منطقه، رسوب زندگی درازمدّت شبانكاره ای، كمبودها و امكانات خاصّ آن را نباید از یاد برد كه طبعاً بر هنر مردم اثر ماندگار نهاده است. به طوری كه رفتن و گم شدن در آن سوی كوهها، در صنایع دستبافت، خود را به صورت بزرگراههای بی بازگشتی كه تنها نخی آنها را از همدیگر جدا میسازد(كسانی كه به موازات هم یا در جهت خلاف هم میروند) و در نهایت راضی شدن به نوعی تقدیر شبانكاره ای را به نمایش میگذارد. مفاهیمی مثل حسرت و هجران و تعبیرات و سمبل هایی از آنگونه كه گفتیم از این رو كه بیانگر حالات نفسانی اند در اشعار و ترانه ها و قصّه ها به وفور به گوش میخورد و خوانده میشود. آنچه كه خالق ماهنیسی «ترانه ی توده ای» خوانده میشود اغلب شعری از نوع بایاتی است، كه از كوتاهترین اشكال بیان است امّا آنچنان بدوی و زیبا و اصیل و اثرگذار است كه نظیری برایش نتوان پیدا كرد. ترانه ها مشحون از پیاله و نمادهایی مانند آن است كه هفته هاست آن را به دست خودمان در طاقچه گذاشته ایم و از دیدن آن غافل مانده ایم. آیا این پیاله استعاره از واقعیّت وجود عزیزی نیست؟

پیالالار ایریفده دیر
هره سی بیر طرفده دیر
گؤرمه میشم بیر هفته دیر
یار بیزه قوناق گله جك
بیلمیرم نه واخت گله جك

زندگی شهرنشینی، گلیم بافی و جاجی مبافی را به قلّاب بافی و ملیله دوزی و منجوق دوزی و بافت ورنی تبدیل كرده است و ترانه های آكنده از حسرت و ضرب آهنگ سازهایی كه صلابت كوهها را به یاد میآورد، به اجبار جهان پیرامون اندك اندك رنگ میبازد و مجبور میشود كه خود را با داده های صوتی و تصویری روزگار معاصر هم قدم و هم كلام سازد.


شهر تقریباً فضای سبز ندارد و از سالهای پیش شهرداران مجموعاً در تخریب فضای سبز فعّال بوده اند. امكانات بالقوه بسیار زیاد است. اگر مسئولان زیبا و سالم سازی شهر، سر خود را به طرف ارس برگردانند خواهند دید كه این مادر/رود علاوه بر به بار و بر نشاندن مزارع و باغات، لطف های دیگری نیز دارد. از جمله آنكه ساحل ارس كه فاصله ای با شهر ندارد گردشگاه طبیعی دلپسندی است كه اندكی دلسوزی، اندكی تفكّر اقتصادی و اجتماعی میطلبد. خاصه كه ارس ساحل بندی شده است و طغیان رودخانه وایجاد خسارت تقریباً منتفی است و نام ارس كه در ادبیات این كشور ریشه دوانیده است به خودی خود جاذبه ی توریستی ایجاد خواهد كرد.


به نقل از وبلاگ: بیریك یولو

 

http://www.moghanshahr.com/articles-viewers/1388-08-27-16-59-55/l-r-------.html





سون یازیلار

گئرمي نيوز فرق‌لي بير وئبلاگ يئني نسليميز اوچون *** گرمي نيوز وبلاگي متفاوت براي نسل جديد

گرمي نيوز، فرق‌لي باخيش