مغان در جنگ جهانی دوم / سید محمد ابراهیمی
یازار : گئرميلي
+0 به یه نمقاله تاریخی بسیار جالب و خواندنی از پژوهشگر ارجمند سید محمد ابراهیمی درباره روزهای تلخ و قهرمانان شهرستان مغان (گرمی). این مقاله را حتما بخوانید.
نكته: با توجه به طولانی بودن مقاله، تنها قسمتهایی از آن را در این پست میخوانید. متن كامل مقاله را میتوانید از لینك زیر دانلود كنید:
مغان در جنگ جهانی دوم / سید محمد ابراهیمی
طبق برنامه، بامداد سوم شهریور حدود ساعت 4 یا 10/4 صبح واحدهایی از نیروهای ارتش شوروی با حمایت هواپیماها از چندین نقطه مرزی از جمله آزادلی، آشاغا وان، یوخاری اینی، ارتفاعات اطراف تولون تا چوون گونش و… به منطقه حمله می نمایند و قرار برآن بوده تا در گرمی بهم بپیوندند. در پست مرزی آزادلی یكی از سربازان نگهبان با دیدن عبور نیروها از بلغارچایی به رویشان آتش می گشاید و درگیری شروع می شود فرمانده پاسگاه كه گروهبان علیزاده نام داشته و سراسیمه از خواب بیدار شده و جهت بررسی اوضاع بدون آمادگی به بیرون پاسگاه رفته بود در دم مورد اصابت تیر قرار گرفته و شهید می شود و سربازان هم كه تعدادشان هفت نفر بوده و یكی از آنها هم ظاهرأ از اهالی منطقه (حوالی پارساآباد) بوده تا آخرین نفس جنگیده و یكی یكی مورد اصابت تیر قرار گرفته و شهید می شوند. به نقل آقای هاشمیان از اهالی روستا، «روسها بعد از سقوط پاسگاه جنازه همه شهدا را به چاهی در حیاط پاسگاه می ریزند» و بدون برخورد با اهالی راهی گرمی می شوند در طول راه با تهدید برخی روستاها و شلیك تیرهای هوایی تا ساعت 4-5 عصر خود را به نزدیكی گرمی رسانده و درمنطقه معروف به ساپاند داشی در ارتفاعات حد فاصل گرمی و ایزمارا، در دئوقالاسی كه مشرف به شهر مخصوصا مشرف به مراكز اداری و نظامی آن زمان گرمی یعنی محلات یوخاری باش، قاراخان داغی، بازار و قالاباشی بوده سنگر می گیرند.
گروه دیگر مهاجمان از طریق پاسگاه «پیره مته» كه روبروی پست مرزی آشاغا وان قرار داشته و هنوز هم موجود است راس ساعت 5/5صبح به این پست حمله می نمایند وكیل باشی این پست كه گروهبان پیرزاده نام داشته به مقاومت برخواسته و تا آخرین تیر جنگ كرده و نهایتا شهید می شود و بدنبال آن سربازان اسیر شده و پاسگاه سقوط میكند در روستا یك نفرمرد و یك نفر هم زن كه بدون توجه به دستور روسها مبنی بر ماندن در خانه بیرون آمده بودند مورد هدف قرار گرفته و شهید می شوند. در این موقع مرحوم سادات خان همراه با چند تن از همرزمان خود كه شب را در خانه یكی از دوستان خود بنام هزارخان در روستای موخوش منتظر حمله روسها بوده با اطلاع از شروع حمله از آنجا حركت می كنند تا در نقطه ای مناسب سنگر گرفته و به یاری نظامیان بشتابند. اما روسها از طریق یكی از جاسوسان خود كه چنین افرادی بین اهالی به «ایش بیلیون» معروف بوده اند موقعیت ایشان را دانسته و به تعقیب شان می پردازند. در بالای كوه میروداغی درگیری سادات خان و همرزمانش با مهاجمان روس كه ایشان را تعقیب می كرده اند شروع می شود و ایشان در حالیكه چند نفر از روسها را كشته و زخمی می نماید بطرف روستای بورك آباد عقب نشینی كرده و در میان جنگلهای منطقه پناه می گیرند و روسها از ترس به تله افتادن نمیتوانند به جنگل وارد شوند و بطرف روستای پرمئییر رفته و ازراه اوسوران، كالان، گیگال و بی اره خود را به اطراف روستای قوزلو می رسانند. به نقل مشهد حضرتقلی ایزدی از معمرین محلی با تیراندازی روسها در محل معروف به «تپه دالی» در حد فاصل روستاهای بی اره و قوزلو، اهالی قوزلو متوجه حمله روسها می شوند. بعدها معلوم می شود كه در این تیراندازی گویا روسها سربازان اسیر گرفته از مرزها، مخصوصا پست مرزی آشاغا وان را به شهادت رسانده و در همان محل دفن كرده اند.
گروه بعدی مهاجمان از طریق ارتفاعات شیناوارداغی وارد منطقه شده و درست موقع اذان ظهر به پست مرزی تازه تاسیس اینی كه در روستای یوخاری اینی واقع بوده حمله می نمایند. در اولین برخورد، وكیل باشی این پست را كه جوانی مومن و مسلمان بنام مجید مراغه ای بوده در حال وضو گرفتن در حیاط پست به شهادت می رسانند. سربازان پست كه تنها دو نفر بوده اند به محض مشاهده نیروهای مهاجم از در پشتی به روستائیان پناهنده می شوند. روسها وارد پست شده و ابتدا دو اسب این پست مرزی را كه در حیاط بسته شده بودند به تیر می كشند و سپس كلیه وسایل و تجهیزات پست را غارت كرده و اهالی را در صورت خارج شدن از خانه به مرگ تهدید می كنند. در این هنگام یكی از اهالی بنام صفدر بیدار را كه بی خبر از موضوع وارد روستا شده بود مورد اصابت تیر قرار داده و از ناحیه آرنج زخمی می نمایند. در حالیكه خبر حمله روسها در روستا پیچیده و هیچ كس جرات خارج شدن از خانه را نداشته یكی از اهالی بنام آقابالامنصوری به قصد درگیری اسلحه خود را برداشته و از خانه خارج می شود اما غافلگیرانه از پشت مورد هجوم واقع شده و شهید می شود. روسها بعد از چند ساعت ماندن در این روستا از آنجا بطرف روستای قوزلو حركت كرده و حدود ساعت 5/3 عصر در روستای قوزلو به گروه قبلی پیوسته و از ترس مرحوم سادات خان جرات نمی كنند وارد روستا شوند و فقط در هنگام عبور از كنار روستا یكی از آنها با صدای بلند اعلام می كند كه به سادات خان بگویید كه بزودی كارایشان را یكسره خواهیم كرد. به نقل اهالی مرحوم سادات خان بهمراه چند نفر از همرزمان و همسنگران خود، در این هنگام در محل معروف به «تپه قاباغی» كه مشرف به روستاست سنگر گرفته و روسها را تعقیب می كرده كه اگر در روستا دست بكاری زدند فورا وارد عمل شود. به هر حال ایشان بدون درگیری از قوزلو رد شده و بعد از پشت سر نهادن روستای ایزمارا و شلیك چند تیر هوایی در آنجا، حوالی ساعت 5عصر خود را به دئوقالاسی، محل اتراق گروه اول می رسانند. هنگام غروب چندین توپ بطرف گرمی شلیك میكنند كه بنا بر نقل معمرین تنها یكی از آنها به دیوار شرقی حیاط مدرسه شاهپور(خواجه نصیر سالهای بعد) اصابت می كند كه تا سالها بعد محل آن مشخص بوده و خاطرات آن ایام را در یاد اهالی زنده می ساخت. این توپها سبب ترس اهالی شده و بسیاری به روستاهای اطراف نزد فامیلها و دوستان و آشنایان فرار می كنند و بسیاری هم در محلات در خانه روحانیون و ریش سفیدان و روسای ادارت و افراد بانفوذ شهر كه قبلا از برخی از آنها نام بردیم اجتماع كرده و شب را در آنجا صبح می كنند.
آن شب هیچ كس علت وارد نشدن نیروهای روس به گرمی را نمی دانسته اما بعدها معلوم می شود كه گویا به آنها خبر داده بوده اند كه در گرمی علاوه بر واحدهای نظامی، روسای طوایف و افراد محل همگی متحد شده و پیمان بسته اند كه در صورت ورود مهاجمان به شهر تا آخرین نفس مبارزه كنند. حتی نگهبانان روس سر و صدا و تحركات اهالی را كه تا صبح آرام و قرار نداشته اند به حساب آماده شدن برای نبرد قلمداد كرده و لحظه به لحظه این تحركات را به بالا گزارش داده و از مقامات بالا درخواست نیرو و تجهیزات می نمایند. صبح فردا حوالی ساعت 5/9 بعد از رسیدن نیروهای كمكی و تجهیزات، فرمانده آنها كه به احتمال زیاد «وارتان اوف» نام داشته، به شهر نزدیك شده و این پیام را از طریق پیك به شهر می رساند كه؛ «نه با خودتان كار داریم و نه با نظامیانتان ، اگر می خواهید كسی از طرفین كشته نشود اجازه دهید تا در محل مدرسه گرمی كه نه مركز نظامی است و نه مركز اداری مستقر شویم » ریش سفیدان و روحانیون غافل از اصل موضوع با دیدن ملاطفت و مهربانی روسها این پیام را بهترین پیام از سوی یك نیروی مهاجم دانسته و اجازه ورود می دهند. روسها با این نیت كه مركز گردان 2 فرج آور مغان كه در قالاباشی بوده و نیز مركز مرزبانی واقع در محل فعلی مخابرات قدیم در شرق مسجد جامال خانلی (صاحب الزمان فعلی) و نیز مركز شهربانی واقع در محل فعلی شهرداری پر از نیروهای نظامی است از راه محله كوتول وارد شده و بعد از عبور از پل تك دهانه واقع در حد فاصل چشمه باشی و قالاباشی كه یادگار دوران قاجاریه و به «داش كورپو» معروف بوده و در سالهای اخیر مانند سایر آثار تاریخی شهر چون مدرسه خواجه نصیر و ساختمان برخی ادارات و نیز حمامهای تاریخی گرمی تخریب گردید، وارد آشاغا بازار شده و از آنجا بطرف مدرسه گرمی رفته و در آنجا اوتراق می نمایند و بدین طریق گرمی بدون كوچكترین درگیری اما یكروز بعد از اكثر شهرهای آذربایجان چون آستارا، اردبیل، جلفا، ماكو ، خوی، رضائیه، تبریز و ... یعنی روز چهارم شهریور1320بدست روسها می افتد و آنها دو سه روز بعد می فهمند كه نظامیان محل قبل از آمدن میهمانان ناخوانده فرار را برقرار ترجیح داده و پست های خود را خالی كرده اند.
اما به نقل اهالی گروه اصلی نیروهای مهاجم از منطقه دئمان (Deman) كه شامل نقاط مرزی و ارتفاعات از تولون تا جنوب غرب چوون گونش را شامل میشود وارد خاك منطقه شده و بعد از حمله تا نواحی برزند راهی اردبیل می شوند.
آقای میرسیاب نصیری از معمرین روستای تولون چگونگی حمله روسها را چنین بیان نمودند: «صبح اول وقت روسها بعد از حمله به تولون ابتدا فردی بنام كامران را گروگان گرفته و از ایشان برای تصرف پاسگاه بعنوان راهنما استفاده می نمایند. صدای گریه و هیاهوی مادر ایشان بسیاری از اهالی را از خواب بیدار می كند و اهالی با مشاهده حمله روسها به ارتفاعات اطراف روستا فرار میكنند. در پاسگاه تولون كه آن موقع در مركز روستا و در خانه یكی از اهالی بنام «شاهمار» مستقر بوده بر اثر انفجار نارنجك توسط روسها رئیس پاسگاه كه مجید علیقلی نام داشته به همراه یكی از سربازان بنام احمد، شهید و بقیه پنج سرباز پاسگاه اسیر میشوند سپس پاسگاه سقوط و وسایل و تجهیزات و حتی دو اسب پاسگاه هم به غنیمت روسها درمی آید. در این موقع یك هواپیمای سیاه رنگ روسی وارد حریم هوایی تولون میشود كه روسها با منور به آن علامت می دهند و بعد از آن هواپیما یكسره بطرف گرمی می رود. در تولون یكی از اهالی بنام میرعزیز حسینی هم هنگام فرار از روستا در «قوردلی دره» مورد اصابت تیر قرار گرفته و شهید می شود. اهالی تا دو روز جرات آمدن به روستا را نداشته اند تا اینكه بعد از آن آمده و جنازه شهدا را در قبرستان دفن می نمایند و از آن سالها پنجشنبه هر هفته، مردم سر مزار ایشان رفته و به روح آن مرزداران فاتحه نثار می كنند. چند سال بعد از انقلاب توسط رئیس پاسگاهی بنام «جیلوده» مقبره آنها به شكل امروزی درست می شود».
آقای كربلای یاور ندائی ساكن قافاركندی در خصوص وضعیت این قسمت از نقاط مرزی چنین می گوید: «صبح اول وقت با صدای یكی از نوكران یدالله خان كه از بالای كوه خبر حمله روسها را اعلام می كرد موضوع را فهمیدیم و همه كوچك و بزرگ بطرف برزند فرار كردیم در نزدیكی برزند و در محل معروف به «یاستی بولاغ»، هواپیماهای روسی كه بین اهالی به «بالون» و «ایری پالان» معروف بودند در بالای سر ما ظاهر شدند همه در زیر درخت و درختچه های اطراف پناه گرفتیم ناگهان تعدادی از سالداتها رسیده و به روسی چیزهایی گفتند. دو نفر از اهالی بنامهای عبدالعلی و نیفتی كه مسلط به زبان روسی بودند پیش آمده و با آنها صحبت كردند. آنها پرسیدند كه چرا فرار می كنید، ایشان گفتند؛ از ترس شما، روسها گفتند كه ما با اهالی كاری نداریم و مردم با شنیدن این سخنان به طرف روستا برگشتند. در این قسمت از مرز اتفاق خاصی نیافتاده جز اینكه در لنگان روسها یكی از اهالی را كه احتمالا «ائلدار» نام داشته و بعد از آبیاری باغ خود، بیل را روی دوش انداخته و در راه رفتن به خانه بوده به خیال اینكه نظامی و دارای اسلحه میباشد به شهادت میرسانند. در همین موقع در روستای گیلارلی هم یكی دیگر از اهالی را كه از فرزندان شخصی بنام «قاراش» بوده و از گرمی عازم روستا بوده مورد اصابت تیر قرار می دهند».
به هر حال با اشغال گرمی و با تبدیل تنها مدرسه این شهر به پادگان نظامی، ادارات و مراكز دولتی و حتی بازار، چندین روز كاملا تعطیل شده و مردم برای تهیه وسایل سخت در مضیقه می افتند. اما علی رغم تعطیلی ادارات كه تا ماهها بعد ادامه داشته بازار كم كم از روزهای دهم و یازدهم شهریور باز می شود.
هر چند روزهای اولیه نزدیك به اشغال منطقه، بخاطر تهدید روسها و ترس و دلهره اهالی، كسی جرات حرف زدن نداشت اما بودند افراد باغیرت و شجاعی كه با گذشت ایام در محافل و مجالس از اشغال وطن اظهار نارضایتی كرده و مردم را علیه روسها تحریك می كردند. این جریانات توسط عوامل و جاسوسان ارتش سرخ به اطلاع آنها می رسید بنابراین چند هفته بعد تعقیب و دستگیری و آزار و اذیت برخی از اهالی در منطقه شروع شد. این آزار و اذیتها گاها منجر به حوادثی شده كه از جنایات سوم شهریور هم فجیع تر و وحشیانه تر بود از جمله حوادث مرتبط با جنگ جهانی دوم منطقه گرمی شهادت مرحوم سادات خان از قهرمانان و مبارزان نامی مغان بدست اشغالگران می باشد.
مرحوم سید سادات خان حسن اوغلی در حدود سال 1278هـ.ش در روستای پئریمبئل از روستاهای طایفه خلیفه لوی مغان كه فعلا در آنسوی مرز قرار دارد در خانواده ای مذهبی متولد شده بود. پدرش مرحوم سیدحسن همواره با ماموران كمونیستی درگیری داشته و سرانجام در یكی از این درگیریها شهید میشود. سید سادات خان در دوره جوانی بخاطر خوانخواهی پدر و ادامه دادن راه آن و درگیر شدن با نیروهای ارتش كمونیستی شوروی دستگیر و به سیبری تبعید می شود. بعد از چند سال، با یكی از خلبانان كه هر ماه یكی دوبار آذوقه تبعیدیها را می آورده آشنا شده و توسط ایشان از آن منطقه فرار می كند و پس از طی مشقتهای زیاد از طریق باكو و لنكران به زادگاهش برمی گردد. اما چون می دانسته روسها حتما به دنبالش خواهند آمد، دست نامزد خود را گرفته و خود را به این سوی مرز می رساند و بخاطر هم طایفه وخویشاوند بودن با اهالی قوزلو، این روستا را برای سكونت برمی گزیند و تا آخر عمر در آن ساكن می شود.
ایشان بخاطر تحت تعقیب بودن همواره زندگی مخفیانه داشته و شبها به درگیری با روسها و راهزنان و اشرار و روزها به استراحت می پرداخته است و بخاطر مهارت فوق العاده در اسب سواری و تیراندازی تلفات زیادی به نیروهای كمونیستی شوروی وارد می ساخته است. حركت چریكی ایشان بقدری ترس در دل روسها و راهزنان انداخته بوده كه حتی بسیاری از آنها با شنیدن نام آن مرحوم هراسان پا به فرار می شده اند. اسیر ساختن دهها نفر از سربازان روس با چوب دستی و زد و خورد انفرادی وی با دهها نفر از نظامیان شوروی و غافلگیری و تسخیر چندین پاسگاه و پخش مواد غذایی آنها بین محرومان و نیز شجاعتهای او در برخورد با راهزنان و اشرار كه به روستاهای منطقه تعارض می كردند هر كدام داستانی شنیدنی دارد. به هرحال ایشان پس از عمری مبارزه با اشغالگران روس و راهزنان و اشرار منطقه، سرانجام در جریان جنگ جهانی دوم به طرز فجیعی به دست روسها به شهادت می رسد كه به شرح آن می پردازیم؛ همچنانكه بیان شد مرحوم سید سادات خان همواره بخاطر تحت تعقیب بودن، زندگی مخفیانه ای داشته و هیچ كس دقیقا محل استراحت وی را نمی دانسته است. سرانجام بعد از سالها جستجو، روسها بوسیله گماشته گان و جاسوسان خود كه در منطقه برای دستگیــری ایشان اجیر كرده بودند مطلع می شوند كه شب را درخانه خود در قوزلو خواهد بود. بدنبال آن شبانه با نیروهای ویژه 24نفری به محاصره روستا و خانه آن مرحوم می پردازند.
مرحوم سید سادات خان بعد از آگاهی از موضوع به زد و خورد با آنها می پردازد. صدای گلوله های دو طرف در سحرگاه روز 22مهرماه سال 1320هجری شمسی یعنی درست 50 روز بعد ازاشغال منطقه، خاطره از یاد نرفتنی را برای مردم روستا می آفریند. بعد از ساعتها تیراندازی و در حالیكه دو نفر از روسها بر اثر اصابت گلوله این مبارز نستوه كشته و 7نفر زخمی میشوند سرانجام تفنگشان گیر می كند. در این حال با دست خالی از پنجره پشت بام به سوی یكی از نیروهای روسی هجوم برده و بعد از خفه كردن او، اسلحه او را گرفته و در حال وارد شدن به خانه از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد با این حال باز تا آخرین نفس به مبارزه ادامه داده، بخاطر رفتن خون زیاد توان خود را از دست می دهد و به زمین می افتد. روسها بعد از ساعتها معطلی و در حالیكه از ترس جرات نزدیك شدن به پیكر بی جان آن مرحوم را نداشته اند پس از كسب اطلاع دقیق از رحلت آن مبارز قهرمان كه به حق شایسته درجه شهادت است، برسر پیكر بی جان او ریخته و جنازه و خانه آن مرحوم را به آتش می كشند و به این ترتیب به زندگی یكی از مبارزان و قهرمانان منطقه مغان پایان می دهند. قهرمانی كه همواره این ابیات مرحوم صراف تبریزی كه در زمان مشروطیت دهان به دهان خوانده می شد، ورد زبانش بود؛
ای ملت اسلام اویان وقت سحردی گور بیر نه خبردی
بس دیر بو قدر یاتما چورورسن نه خبردی دور وقت سحردی
فرمانده نیروهای مهاجم خونریز بعد از مخابره خبر شهادت سادات خان فورا به مركز احضار و بخاطر سرپیچی از دستور مبنی بر زنده گرفتن او، اعدام می گردد. چند روز بعد دسته ای دیگر از سربازان از راه رسیده و دستور مركز مبنی بر انتقال جسد ایشان جهت بررسی و كشف ویژگیهای جسمی این قهرمان را اعلام می نمایند و ریش سفیدان روستا با عذر و بهانه زیاد به زور آنها را از این كار منصرف می نمایند. آری بدین طریق سادات خان از این جهان خاكی رخت برمی بندد اما در میان اهالی منطقه بخاطر مبازرات قهرمانانه و شهادت مظلومانه اش و نیز بخاطر سالها طولانی درگیری با اشغالگران شوروی بخصوص در هنگام جنگ جهانی دوم، به شهید و قهرمانی از یاد نرفتنی مبدل می شود و همچون دیگر قهرمانان ملی آذربایجان برایش قوشماها و بایاتی ها ساخته می شود تا نقل مجالس شده و خاطراتش تا ابد باقی ماند؛
سادات خانام ائل اوغلیام اوز تورپاغیما باغلییام دوست دوشمانیمی تانیرام روس گوزونه اوخ تیكانام
سادات خانین سسی چیخدی اوغریلر آرادان چیخدی سادات خان اوزوی تئز یئتیر گئنه اشرار گلیب چیخدی
قبر ایشان در قبرستان روستای قوزلو قراردارد (11) و از مسئولین شهر احداث یادمان برای این شهید گرانقدر و دیگر شهدای جنگ جهانی دوم منتطه بشدت مورد انتظار می باشد. در همین ایام یكی دیگر از همدستان و هم پیمانان آن مرحوم بنام «گلحسین» (برادر زن مرحوم هزارخان) كه از اهالی آشاغا وان بوده و سالها همراه با سادات خان با نیروهای كمونیستی مبارزه كرده بوده، در نزدیكی پاسگاه «پیره مته» مورد اصابت گلوله قرار گرفته و شهید می شود.
بدین طریق بعد از گذشت ماهها از شهریور1320 جنایات و خونریزی روسها هنوز ادامه داشته و ناامنی راهها، كمیابی و گرانی اجناس و مواد غذایی از جمله نان و قند و چای و پارچه بیداد می كرده است. آقای قلمی می نویسد كه؛ « قند از كیلویی 9 ریال قبل از شهریور به كیلویی 10 تومان هم پیدا نمی شد. در زمستان روستائیان در ازای یك كیلو قند باید دو راس گوسفند می دادند».(12) اما با گذشت ایام و از اواخر زمستان و اوایل بهار با برگشتن نیروهای دولتی بر سر پستهای خود و مخصوصا انتخاب آقای سیدعلی كلكی باعنوان بخشدارومامورصلح مغان، كه از سال 1300 تا 1315 بعنوان اولین معلم در این محل خدمت كرده و محبوبیت خاصی بین اهال داشته، مردم را به آینده امیدوار ساخته و گرمی مانند فرد بیمار از بستر بیماری رها شده و دوباره جان می گیرد.
اما تعطیلی گمرك آزادلی و اداره گمرك گرمی كه تا سوم شهریور مشغول فعالیت بوده سبب ركود ملموس اقتصاد منطقه شده، ركودی كه تا به امروز گرمی به هر دری زده نتوانسته از آن رها شود. ـ تاخیر چهار ساله در ارتقاء گرمی به شهر كه در خرداد ماه 1320 به تصویب رسیده بود اما بخاطر شروع جنگ، شهردار آن تعیین نشده بود تا اینكه با انتخاب آقای دادمان بعنوان اولین شهردار در سال 1324 این امر محقق شد. ـ از بین رفتن اسناد و مدارك موجود در ادارات گرمی مخصوصا مدرسه دولتی گرمی بخاطر استقرار روسها در آن و دهها مورد دیگر، از جمله تبعات منفی جنگ دوم جهانی بر این شهر كوچك مرزی بوده است. یكی دیگر از موارد قابل ذكر در خصوص جنگ جهانی دوم منطقه وجود آثار و بقایای سنگرهای ارتش روس در ارتفاعات منطقه از جمله غرب روستاهای موخوش و اوچ آغاج اطراف اوماستان و … می باشد كه هنوز هم خاطرات سالهای اشغال و قهرمانی قهرمانان بی نام و نشان منطقه را در ذهن تداعی میكند.
-----------------------------------------------
زیرنویسها؛
1- گذشته چراغ راه آینده است؛ جامی، صص 21 و22 2- خاطرات جنگ جهانی دوم؛ چرچیل، ص66
3- روزنامه اطلاعات شماره 4630 بتاریخ 29/5/1320 4-سالنامه دنیا؛ اسناد وزارت خارجه آمریكا،صص 220و222
5- تاریخ روابط خارجی ایران؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ج 1، ص401
6- فصلنامه فرهنگ دارالارشاد اردبیل، شماره 8، تابستان و پائیز 1380 ص 83
7و8- پژوهشی در جغرافیای مغان؛ صص 15و349 9و10 فصلنامه فرهنگ دارالارشاد اردبیل، شماره 8، تابستان و پائیز 1380
11- قوزلو گوزل شلاله لر كندی (قوزلو روستای آبشارهای زیبا) (در مرحله اخذ مجوز چاپ)
12- مغان در گستره تاریخ؛ عزیزالله قلمی،ص 346
سون یازیلار