گرمی نیوز

گرمی نیوز:

 شنبه 13 خرداد ماه 1391   ساعت 2الی5/2 بعد از ظهر     مكان ایستگاه تاكسی مسیر تولون آباد - اسلام آباد 

برداشت اول: 

هوای گرم و  آفتاب سوزان ،مسافرانی كه منتظرند تا به یمن پر بركت ماشین های زرد گرانقیمت به خانه های خود برسند. مسافرانی كه منتظرند... هرازگاهی  دست خود را بالا می برند . نه ! نمی خواهند تاكسی تاكسی بگویند. چون تاكسی نیست. هرازگاهی دست خود را بالا می برند  تا با كف دستشان سایه بانی برای چهره سوخته شان ایجا د كنند.تا شاید خورشید كمتر بسوزاند. مسافران با خودشان حرف می زنند... ... اینها كه تقصیری ندارند ... باید موقع برگشتن خالی برگردند... هیچ كسی موقع برگشت سوار تاكسی نمی شود... یعنی كسی در این گرمی هوا كاری در بازار ندارد... ... راننده های تاكسی هم رفته اند تا نها ر خورند تا در این گرمی هوا در یك جای خنك بنشینند و چای لیمویی بخورند...  

برداشت دوم: 

آخه كسی نیست به این راننده ها بگه    آخه اگه شما می خواهین اینطوری كار كنین . چرا تاكسی گرفتین. چرا خواستین راننده تاكسی بشین؟  هوا كه خنكه می آیین نوبت می ایستین ، مسافرها زمین نمونند... وای به حال زاننده شخصی كه بخواد مسافر سوار كنه ... پوستش را می كنین... مگر تاكسیرانی /مسئول تاكسیرانی یا راننده های تاكسی مرده اند كه این اتفاق بیفتد...

برداشت سوم:

مسافرانی كه منتظرند تا شاید تاكسی گیر بیاورند و دربست بروند... اما تاكسی نیست...

برداشت آخر:

اگر قرار است در گرمی هوا تاكسی ها در كنار خیابان استراحت كند و راننده ها هم در داخل خانه هایشان بغل كولر لم دهند.اگر قرار است كه تاكسیرانی اینهه خلاقیت به خرج دهد و مسافری -مثلا صد نفر_در گرمی هوا به انتظار  بنز های زرد رنگ در خبابان بمانند ...

پیشنهاد می شود راننده های تاكسی شهرستان گرمی هم مثل همین كارمندانی كه دور كاری می كنند . كارشان را از دورا دور انجام دهند... چطوری؟؟؟؟  خوب منكه نمی دونم این پروژه دور كاری كه رییس جمهوری محترم به راه انداخته  و چند ساله انجام می شه قضیه اش چیه و الا مفصلا توضیح می دادم تا قانع شوید.

فقط این را بگویم كه تا یادمه وقتی برای كاری به اداره ای رفته ام به زحمت توانسته ام كارمندان ااداره را مجاب كنم كه كارم را راه بیندازند. اگر صبح رفته باشم در حال صبحانه خوردن هستند و اگر ظهر كه نماز می خوانند و یا در جلسه اند...

نتیجه؟؟؟ نتیجه هیچی! می خواستم برم خانه ... خسته بودم نرفتم.

http://muran.asblog.ir/post/219