اندر حكایات یك شهر غریب (2) / خواهر ملا نصرالدّین
یازار : گئرميلي
+0 به یه نبیكاری و مهاجرت و شهری كه هر روز از نیروی انسانی جوان خود خالی میشود و ماندهاند آنان كه باید میرفتند و رفتند آنان كه باید میماندند....
متن زیبای زیر را، از وبلاگ وزین ملانصرالدین، به همه خوانندگان عزیزی تقدیم میكنم كه به خاطر همشهریان مهاجرمان كه در كل مملكت پخش شدهاند بغضی در گلو دارند....
مطلب زیر ادامه ی مطلبی با همین عنوان از خواهر ملا نصرالدّین است. مطالبی كه از طرف یكی از خوانندگان عزیز وبلاگ به ایمیل ملا نصرالدّین ارسال می شود.
آگاه باش!حق مسلمانانی كه نزد من یا تو هستند در تقسیم بیت المال مساوی است...
نهج البلاغه ترجمه ی قسمتی از نامه ی حضرت علی (ع) به فرماندار فیروز آباد
|
|
عریضه ی همه ی مردم شهر را در كیسه زباله جمع كردند با این حال خیلی خوشحال بودیم كه دیگر شهر ما غریب تر از آنی كه هست نمی شود. من كه خواهر ملا باشم بعد از یك سال بالا و پایین رفتن در تنها خیابان شهر توانستم جواب عریضه را دریافت كنم كه آن را به اداره ی بیكاران ارجاع داده بودند. عزیزان روزگار سختی نبینید با ده نفر یك شهر را به دنبال این اداره گشتیم و بالاخره در نهایت ناباوری فهمیدیم كه با اداره ی آب ادغام شده است!!! خلاصه آن قدر برای دریافت جواب عریضه مشتاق بودیم كه این سختی را هم فراموش كردیم وقتی جواب را گرفتیم همه ی گروه بیكار، مثل مدل موهای جوانان امروزی یكی نشسته، یكی برخاسته، یكی خمیده در جا خشكمان زد... جواب: وام بیست میلیون تومانی با احتساب بهره آن هم به خواهر ملا و دوستانش برای گوسفند چرانی!!! من كه خواهر ملا باشم به كنار، به نظر شما با بیست میلیون تومان می توان این شهر غریب را تهران كرد و از مهاجرت پیش گیری؟! |
|
منتظر حكایت بعدی ما باشید. خواهر ملا نصرالدّین |
سون یازیلار