نشانه ها و معایب باندبازی و طایفهبازی
یازار : گئرميلي

من موسویچی هستم! من نصیریچی
هستم! من حاج ولیچی هستم! من ...چی هستم!
این جملات معنایش اینست:
من طرفدار اعمال و رفتار موسوی
هستم حتی اگر به ضرر خودم و منطقهام باشد.
من طرفدار حاج ولی هستم حتی اگر
به ضرر خودم و منطقهام باشد.
و...
یعنی اینكه من چشم بسته
رفتارهای یك نفر را تایید خواهم كرد و هركس بر شخص مورد پرستش من ایرادی وارد كند
او دشمن است و من به صورت بیرحمانهای برای حذف او هر كاری لازم باشد انجام خواهم
داد.
باندبازی توسط برخی از سران
قدرت برای به كرسی رساندن یك نفر و مبارزه با اشخاص رقیب صورت میگیرد. این امر در
فرهنگها كمتر توسعهیافته اتفاق میافتد.
خودی و غیرخودی بزرگترین تقسیم
بندی لازم برای باندبازی است. این خودی و غیرخودی ساختن نه براساس شاخصهای هویتی سطوح بالاتر بلكه براساس پایینترین سطح هویتی انسانهاست. این خودی و غیرخودی با تعلقات طایفهای و محلی
گستردهتر میشود. اشخاص متعلق به طایفه و محل بدون هیچ پرسشی باید طرفدار افراد
وابسته به گروه خود باشند. عدم وابستگی و انتقاد مساوی است با دشمنی و خیانت.
سیستم عمل باندبازی به صورتی كه
میدان را عرصه رقابت بین خود و دشمن میداند. هیچ فرد یا گروهی خارج از این دایره
تنگ امكان زیست ندارد. برای مثال در انتخابات گذشته شهرستان یا باید طرفدار موسوی
میبودی یا حاج ولی؛ اگر غیر از این بود از طرف طرفداران دو باند متهم میشدی كه
متعلق به باند مقابل هستی. حربهای كه بر علیه میرزاده استفاده شد و ادعا شد كه
میرزاده آمده است تا به نفع حاج ولی رای موسوی را بشكند! و در نهایت دیدیم كه
نماینده منتخب با اختلاف ناچیزی توانست پیروز میدان لقب بگیرد.
در میان این هیاهوی باندبازی
افراد تحصیلكرده و باسواد (به معنای واقعی كلمه) در موضعگیریهای خود به جای
اشخاص، افكار را شاخص قضاوت خود قرار میدهند. یعنی مهم شخص نیست مهم اینست كه این
شخص در خدمت چه تفكری قرار دارد. نتیجه تفكر چه سود و زیانی برای منطقه دارد.
در همین انتخابات گذشته هنگامی
مهندس نصیری به هواداری از نماینده منتخب برخاست دوستان ایشان به دو دسته تقسیم
شدند. كسانی كه طرفدار شخص نصیری بودند و بهالتبع به پیروی از ایشان طی مسیر كردند؛ دسته دوم كه به خاطر اندیشههای ایشان حمایتشان میكردند و با دیدن
تغییر آرا و عمل بر خلاف اندیشههای گذشته راه مستقل خود را انتخاب كردند و....
هدف از این نوشته تخریب یا
تبلیغ شخص خاصی نبود. برای درك بهتر مطلبی كه میخواستم انتقال دهم مجبور بودم تا
از مثالهای زنده استفاده كنم.
برای رهایی از باندبازی لازم
است كه تغییری در این "من" بدهیم. یعنی به جای اینكه یك "شخص"
را فراتر از منافع خود و منطقه قرار دهیم "منافع منطقه" را فراتر از
منافع شخصی و اشخاص قرار دهیم. با این دیدگاه هركس به فكر توسعه منطقه است مورد
حمایت ما خواهد بود حتی اگر برای مدتی كوتاه ما ضرر بكنیم. چرا كه توسعه منطقه در
بلند به نفع همه ما خواهد بود. این حرف هر چقدر كه ایدهآل گرایانه باشد باز هم به
عنوان یك خط راهنما میتواند ما را از كج اندیشیها و تهمتزدنهای ناروا دور كند.
برای دستیابی به توسعه ابتدا
باید افكارمان را توسعه دهیم. بدون توسعه افكارمان قادر نخواهیم بود آدم بزرگی
باشیم، اگر ما آدم بزرگ نباشیم پس نمیتوانیم آدمهای بزرگی را برای مسئولیتهای
بزرگ پرورش دهیم و....
پس بیاییم فراتر از چارچوبهای
تنگ بافتهشده توسط باندهای حاكم بر منطقه به افقی فراتر بیاندیشیم. به راحتی از
خوبیهای دیگران تعریف كنیم و با عدالت از ایرادات انتقاد كنیم. بیاییم زندگی كنیم
بیاییم با تفكر زندگی كنیم...
سون یازیلار