گئرمي نيوز فرق‌لي بير وئبلاگ يئني نسليميز اوچون *** گرمي نيوز وبلاگي متفاوت براي نسل جديد
جوابیه ای به توهین نشریه مهرنامه نسبت به توركها

جوابیه ای به توهین نشریه مهرنامه نسبت به توركها

یازار : گرمي نيوز 3

+0 به یه ن
جوابیه ای به توهین  نشریه مهرنامه نسبت به توركها
ای آذربایجان لایموت!  سرت را بلند دار و زنده و پابنده باش  "شیخ محمد خیابانی"
 در شماره 31 نشریه ای بنام «مهرنامه» مطالبی تحت عنوان «درامتناع تورانشهری» بقلم شخصی بنام مصطفی نصیری كه گویا پژوهشگر علوم سیاسی است بچاپ رسیده كه سرتاسر نوشته حاوی توهین و اهانت به ملت تورك آذربایجان می باشد هر چند بقول آقای فریدون ابراهیمی؛ «خیال نداشتم نوشتھ ھای فاقد اساسی علمی و سرتاپا افتراھای ننگین پاره ای از روزنامھ ھای مركز و عده ای از نویسندگانی كھ كوس رسوائیشان بر سر ھر كوی و برزن نواختھ شده و گذشتھ تیره و نالایقشان بر ھمھ روشن است، چیزی بنویسم . اینان در گردابی از موھومات غوطھ ورند و سرتاسر محیط فكرشان را دیواری از جھل و تعصب فرا گرفتھ كھ آنھا را از درك و مشاھده حقایق و واقعیات باز می دارد . سم سیاستھای شوم استعماری چنان در عروق آنھامؤثر افتاده كھ آنھا را از تشخیص راه حقیقی باز می دارد. محتویات غرض آلود این ورق پاره ھا و گستاخیھایی كھ بعضی از نویسندگان معلوم الحال مركز نسبت بھ افكار عمومی آذربایجان روا می دارند در آذربایجان ھر خواننده عادی را دچار بھت مینماید . در اینجا مردم بھ عقل گرد این عروسكھا و آلتھای بی اراده سیاستھای استعماری می خندند. ما حوصلھ جواب دادن بھ این یاوه سرائیھا را نداریم و وقت خود را گرانبھاتر از آن میدانیم كھ بھ این توھمات پاسخ بدھیم. زیرا این نوشتھ ھا صرفاً فاقد پایھ و اساس علمی است و چیزیكھ فاقد اساس علمی شد قابل جواب و بحث نمی تواند باشد.مشتی ماجراجو بدون پروا بر علیھ زبان و فرھنگ و ادبیات ملت آذربایجان قلمفرسائی میكنند و با كمال وقاحت ھزاران اھانت ناشایست نسبت بھ زبان و آداب و رسوم ما وارد میاورند، ما را ملتی بدون تاریخ قلمداد مینمایند. ملت ما را تحقیر می كنند، ما را فاقد مدنیت معرفی می نمایند... (از نوشته های فریدون ابراھیمی باعنوان آذربایجان دانیشیر، در دوران فرقه دموكرات آذربایجان،70سال قبل)
همانطریكه خواندید این قبیل اراجیف از دوران رضاخان توسط عده ای پهلوی صفت و هخاپرست در ایران رایج شده و متاسفانه در دوران جمهوری اسلامی هم به همین روال ادامه دارد.
اولین موضوعی كه بعد از مطالعه نوشته ذهن انسان را بخود مشغول می كند شخصیت نویسنده است. نویسنده در جایی از نوشته، خود را تورك عنوان كرده است. تا ایشان سند و مدرك متقنی ارائه ندهند من بعید می دانم كه كسی این مطالب را بخواند و نویسنده آنرا بعنوان تورك قبول كند. ایشان هر كی باشند بقول ما جامعه شناسان در زمان شكل گیری هویت شان مشكلات اساسی داشته اند. ما در جامعه شناسی بحثی داریم تحت عنوان هویت كه طی سالها زندگی، در انسان شكل می گیرد. اما انسان گاها در اثر تبلیغات و آموزش و... هویت حقیقی خود را از دست می دهد و نسبت بخود و فرهنگ و تمدن و... خود بیگانه می گردد. اگر نویسنده مطالب از توركها باشد قطعا جزو آنهایی است كه در اثر تبلیغات آریایی گرایان و پهلوی پرستان از هویت خود دست بریده و بقول علمای جامعه شناسی آسیمیله شده است.  
نویسنده پاراگراف دوم را چنین آغاز كرده است؛ «رشته سخن را با این نظریه پایه ای آغاز می كنیم كه ایرانیان هر جا كه در جبهه نظامی شكست خورده اند به ناچار جنگ را به سنگرهای فرهنگی كشانده و شكست نظامی را به پیروزی فرهنگی تبدیل كرده اند.» ما در كتابهای تاریخی سراسر دروغ دوره رضاخان به بعد، امثال این جملات را زیاد دیده و شنیده ایم كه  هر زمان حكومتی غیر فارس بر قلمرو ایران حكومت كرده فورا وزیرانی لایق و كاردان و زیرك و باهوش و... سر برآورده اند و عنان كارها را بدست گرفته اند و ...  وتنها در دوران حكومت پارسها از وزیران كاردان خبری نیست چون شاهان خود همه چیز را می دانستنند و بر اوضاع مسلط بوده اند. بعبارتی از 7500هزار سال تاریخ قلمروی كه قبلا ممالك محروسه نامیده می شده و بعدها ایران نام گرفت تنها در 600 سالش كه مربوط به هخامنشیان و ساسانیان و سامانیان است از وزیران كاردان و باهوش خبری نیست  ولی دربقیه حكومتها برعكس، از شاهان خبری نیست و چون گویا آنها همه چولاق و گیج و ... بوده اند مملكت را بدست وزیران كاردان خود سپرده بوده اند. آقای نصیری هم منظورش در این پاراگرافها همان است. ای ول به این هوش و سواد نوسینده كه در قرن 21 كه دنیا در عصر اطلاعات بسر می برد و هر الف بچه كودكستانی با خواندن جملات تاریخی فوق به قهقهه می افتد پژوهشگر ما هنوز با اطلاعات عصر رضاخانی می خواهد در جلو چشم خواندگان مجله پنجره ای تازه از علم بگشاید و آگاهیهای جدیدی به آنها ارائه دهد.عزیزم شما چطور پژوهشگری هستید كه هنوز با دروغهای شاخدار عصر رضاخانی زندگی میكنی و با چنین افكار عقب مانده ای در جا میزنی؛
چشم دل باز كن تا جهان بینی                                                       آنچه نادیدنی است آن بینی
در قسمت دیگری از نوشته آمده است كه «زبان تركی كه خاستگاه آن در شمال رود ارس و در منطقه موسوم به «اران یا آران» است اساسا فاقد فلسفه به صورت عام و فاقد فلسفه سیاست به صورت خاص و فاقد نظریه ای در باب حكومت به صورت اخص است ». این جملات آنقدر ضعیف و غیر علمی است كه انسان می ماند كه به چنین اراجیف پاسخ بدهد یا نه. آدم حسابی! زبانی كه ملت آن بیش از 7500سال بر این سرزمین حكومت كرده اند و اولین الفبای جهان (الفبای میخی) را ابداع كرده اند چطور فلسفه و فلسفه سیاست نداشته اند مگر اینها به گله حیوانات حكومت می كرده اند. لطفا این سطور را بخوانید؛ «وسعت كشور او آنقدر زیاد می باشد كه اگر مسافری از مشرق كشور او براه بیفتد هر گاه یكسال متوالی راه برود ممكن است كه به مغرب قلمرو برسد و در سرتاسر این قلمرو وسیع برای مسافرین و كاروانیان امنیت كامل حكمفرما می باشد». (از خاطرات اسقف سلطانیه ضمیمه كتاب منم تیمور جهانگشا گردآورنده مارسل بریون ص424) آیا چنین جملات سخیفی به دارنده چنین حكومت وسیعی می چسبد؟ نیز در خصوص یكی از شاهان كم آوازه تركها كه شاید تركهای ایران هم زیاد با او آشنا نیستند یعنی اولوغ بیگ می خوانیم؛ «و فضلا و حكما متفق اند كه به روزگار اسلام بلكه از عهد ذوالقرنین تا این دم پادشاهی به حكمت و علم مثل میرزا الغ بیگ گورگان بر مستقر سلطنت قرار نیافته. در علوم ریاضی وقوف تمام داشت ...» (از سمرقند به كاشان ، نامه های غیاث الدین جمشید كاشانی به پدرش، بكوشش باقری ص7) یا دهخدا می نویسد؛ «از نظر وسعت معلومات یكی از اعاظم حكمای اسلام گردید. زیجی به غایت مقبول ... بوجود آورد و... محضرش همیشه مجمع ادباء و محفل علما و دانشمندان عصر بود و..» (لغتنامه دهخدا ماده الغ بیگ)
در جایی دیگر از نوشته نصیری  می خوانیم؛ «ترك در فرهنگ ایرانی كه در ادبیات ما نیز ریشه دوانده است، بعنوان یك قوم غیر ایرانی «خون ریز»و «یغماگر» مورد توبیخ و تقبیح قرار گرفته است». ما هر چه در فرهنگ و ادبیات ایرانی البته مربوط به دوران قبل از رضاخان گشتیم چیزی با مضامین بالا نیافتیم و بجای آنها در فرهنگ و ادبیات ایرانی چنین آمده است: (تنها چند نمونه می آوریم)
در كتاب راحه الصدور محمد الراوندی می خوانیم؛ «سلطان محمود پادشاهی بود گرد روی بچهره سرخ و سپید، گرد محاسن ربع القامه قوی بازو متناسب الاعضاء و در پادشاهی نیكو سیرت بود[مثل]: البشرُ اول البر، گشاده و تازه رویی اول نیكویی است، زیبا صورت لطیف طبع خوش سخن شیرین بذله موزون حركات  نیكو عبارت بود... (ص203 چاپ دوم 1363) «سلطان محمد خوب روی بود بچهره سرخ و سپید فراخ چشم دراز موی محاسن اندك و تنك متناسب قد لطیف اندام چابك سوار در گوی باختن و تیر انداختن، لشكردار و كامكار و كم آزار ...»(همان ص 258)
نمونه ای از شعر شاعران در خصوص توركها؛
حافظ شیرازی در مورد پادشاهان ترك و تركان می گوید؛
دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد      مرحبا ای به چنین لطف خدا ارزانی
ماه اگر بی تو بر آید به دو نیمش بزنند    دولت احمدی و معجزه سبحانی
جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گدا   چشم بد دور كه هم جانی و هم جانانی
برشكن كاكل تركانه كه در طالع توست    بخشش و كوشش خاقانی و چنگیزخانی
ای نسیم سحری خاك در یار بیار     كه كند حافظ ازو دیده دل نورانی (دیوان حافظ نسخه علامه قزوینیص372)
سنایی غزنوی گوید؛
ز یثرب علم و دین خیزد عجب این است     كه صاحب همتان آیند از بنیاد تركستان
یا شمس الدین كاشانی در شاهنامه خود می گوید؛
زبیدار و داننده تركان پیر     ز تاریخ دان مردم یادگیر
بپرسید یكسر سخنها به اصل    ز هر جا بدست آمدش فصل فصل
به نزدیك هر میر و هر مهتری    ز تركان درین باب بُد دفتری (مسائل عصر ایلخانان مرتضوی ص 605)
كمال الدین اصفهانی هم پسر سلطان محمد خوارزمشاه را چنین مدح گفته؛
ای در محیط عشقت سر گشته نقطه دل      وی از جمال رویت خوش گشته مركز گل
زلف تو بر بنا گوش، ثعبان و دست موسی    خال تو در زنخدان هاروت و چاه بابل
ای گرد آستانت بوسه گه سلاطین         وی ماه آستینت قبله گه افاضل ... (چكامه لامیه و نظامی گنجوی دكتر صدیق)
اگر ادامه دهیم از این جملات و ابیات چندین دفتر می توانیم در لابلای كتابها بیابیم ولی منظور آقای نصیری از فرهنگ ایرانی و ادبیات چیست ما مانده ایم. البته ما توركها مثلی داریم با این عنوان كه؛
«كئچل باخار گوزگییه    آدین قویار اوزگییه»
شاید منظور نصیری از این حرف به یاد انداختن ماجرای خون آشام بودن كوروش هخامنشی است كه عاقبت توسط تومروس آنا در خاك مقدس آذربایجان سرش از بدنش جدا شد. شرح ماجرای كشته شدن كوروش در كتاب تاریخ هرودوت چنین آمده است؛ «تومیریس ملكه ماساژیتها تمامی جنگاوران خویش را گرد آورد، جنگ خونینی در گرفت كورش شكست خورد و با بخش بزرگی از سپاهیان اش در دشت نبرد به خاك افتاد. آنگاه تومیریس سر كورش را برید آن را در خمره ی پرخونی فرو برد و گفت: آنچه می خواهی بنوش تا سیر شوی».( دوازده قرن سكوت ، برآمدن هخامنشیان ص 217) یا در جایی دیگر می خوانیم «وقتی كورش در اوپیس واقع در ساحل دجله با ارتش بابل نبرد كرد، مردم اكد عقب نشستند و او به تاراج و كشتار مردم پرداخت».(آملی كورت، هخامنشیان ص 41) یا ویل دورانت در تاریخ تمدن خود ج1 ص 431 مینویسد؛ «آنچه مایه شگفتی می شود این است كه مردم پارس با وجود دینی كه داشتند، تا چه حد بی رحم بودند، بزرگترین شاه ایشان، داریوش اول در كتیبه بیستون می گوید: فرورتیش دستگیر شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بینی و زبان او را بریدم و چشمهای او را در آوردم...» جناب نصیری! برایت معلوم شد كه خونریز و یغماگر چه كسی است یا باز هم ادله بیاوریم كه بحمدالله پایانی ندارد.
در جایی دیگر از نوشته، نویسنده مطلب چنین آورده است: «توران در افسانه ایرانی مترادف با «انیران» و نامی برای غیر ایرانی نیست بلكه نامی برای ایرانی دارنده رذایل اخلاقی، به ویژه خیانت به میهن و كج پنداری و دروغگویی است».
از قدیم شنیده بودیم كه می گفتند كسی كه خانه اش شیشه ایست به خانه همسایه سنگ نمی اندازد ولی گویا این خودی بیگانه صفت با این جملات تمام كاسه كوزه ها را شكسته است. ما به خاطر داشتن شرم وحیا نمی خواهیم به سندهای بیشتر در این خصوص استناد كنیم فقط در مورد رذایل اخلاقی پان فارسها و پان ایرانیستها به یك مورد از كتاب تاریخ تمدن ویل دورانت ج1 ص433 اشاره می كنیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز می گذاریم. ویل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگی با محارم در بین پارسیان می گوید؛ «چون فرزندان به سن رشد رسیدند، پدران اسباب كار زناشویی ایشان را فراهم می ساختند. دامنه انتخاب همسر وسیع بود زیرا چنانكه روایت شده ازدواج میان خواهر و برادر، پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».
درخصوص دروغگویی كه متاسفانه امروزه بخاطر معاشرت با فارسها دربین سایر ملتهای ساكن در قلمرو ایران هم رواج پیدا كرده فارسها وجهه جهانی دارند و دست همگان را از پشت بسته اند و البته این كارهای ایشان هم از سابقه تاریخی برخوردار است. لطفا این ابیات فردوسی را كه بعد از شاهنامه توبه كرده و در داستان قرانی یوسف و زلیخا نوشته (كه البته در ایران این اشعار در بایكوت كامل قرار دارد) بخوانید؛
به نظم آوردیم بسی داستان              ز افسانه گفته باستان
ز هر گونه ای نظم آراستم                بگفتم در او هر چه خود خواستم....
كنون گر مرا روز چندی بقاست            دگر نسپرم جز همه راه راست
نگویم دگر داستان ملوك                       دلم سیر شد ز آستان ملوك
دو صد زان نیرزد به یك مشت خاك         كه آن داستانها دروغ است پاك   (از توبه نامه فردوسی، نائبی، آبتام ص3)
در جای دیگری از مقاله، از عنوان زبان آذری تئوری احمد كسروی استفاده شده است. باید بگوییم كه جواب این چرندیات بارها و بارها از سوی عالمان زبانشناس داده شده وحتی خود كسروی بعدها در مقاله «اللغة التركیة فی ایران» كه در مجله العرفان سوریه به زبان عربی بچاپ رسیده  بر اشتباه بودن این تئوری تاكید كرده ولی كار نصیری ها به این مثل معروف تركی می ماند كه «ایت موتالدان ال چكدی، موتال ایتدن ال چكمدی». خود ارائه دهنده این تئوری آن را رد كرده ولی امثال این نویسنده هنوز بر طبل این نظریه منسوخ می كوبند.
درجای دیگری از نوشته به موضوعات آذربایجان جنوبی و شمالی اشاره  شده و چنین آمده كه؛ «تمام منابع قدیمی كه در خصوص جغرافیای منطقه مورد نظر بحث كرده اند در این واقعیت متفق القول هستند كه منطقه بالادست رود ارس، موسوم به آران یا اران ... بوده است» البته تنها نصیری نیست بلكه اغلب پان آریائیست ها و پان فارسها بر جدا بودن نام سرزمین شمالی ارس اصرار دارند در حالیكه تاریخ واقعیتها را به گونه ای دیگر بیان نموده و ما در این مورد هم به ذكر چند نمونه می پردازیم و قضاوت را به عهده خوانندگان می گذاریم.
در برهان قاطع ج 1 ص 96 چنین آمده است: «اران ولایتی است از آذربایجان كه گنجه و بردعه از اعمال آن است».
در تاریخ بلعمی در مورد حدود آذربایجان می خوانیم: «اول حد از همدان در گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدین میانه اندر هر چه شهرها است همه را آذربایجان خوانند».(بنقل از آذربایجان در سیر تاریخ ایران ، رئیس نیا ج3 ص365)
ابن فقیه در اواخر قرن سوم هجری حد آذربایجان را از مرز بردعه تا مرز زنجان دانسته است وی می گوید «بردغه شهر آران و آخر حدود آذربایجان است». (آذربایجان در موج خیز تاریخ ، بیات ص 103)
مسعودی در نیمه نخست قرن چهارم هجری در كتاب مروج الذهب نوشته كه: «الران من بلاد آذربایجان»(آران از شهرهای آذربایجان است). (آذربایجان در سیر تاریخ ایران ، رئیس نیا ج3 ص80)
در لغتنامه دهخدا هم در ذیل ماده اران نوشته شده كه: «اران اقلیمی است در آذربایجان » و ...
در دیگر قسمتهای مقاله هم بارها و بارها نویسنده دست به تحریف مطالب زده و به ملت تورك آذربایجان توهین نموده است چون بحث به درازا میكشد ما فقط چند سطر در خصوص شاهنامه فردوسی كه مورد افتخار این آقایان است و در لابلای نوشته هم تلویحا به آن فخر فروشی شده و چند سطر هم تحت عنوان فرهنگ بصورت كلی می آوریم باشد كه حساب كار دست برخی ها  بیاید و منبعد چاخان نگاری را در روز روشن آنهم در مورد ملتی كه سابقه تمدنی بیش ازهفت هزار ساله دارد را كنار گذاشته و از در علم و ادب وارد بحث شوند.
«فردوسی» به اندازه‌ای در علم «جغرافیا»، به قول معروف «از بیخ عرب» بوده كه در صفحه‌ی 31 شاهنامه چاپ مسكو می‌نویسد كه مادر «فریدون» پسرش را به كوه «البرز» در «هندوستان» برده است!
در كشوری كه به لطف مسؤولان همیشه در سفر، بچه‌های چهارساله هم می‌دانند كه «بوركینا فاسو» در كجا واقع شده و «ونزوئلا» چند تا ساندویچ‌فروشی دارد و چه تعداد مهدكودك در «بوسنی» هست، چه طور یك نفر «حكیم» ادعا می‌كند كه البرز كوه در هندوستان است؟ فرض كنیم «محمود غزنوی» دارای یك «حكومت منزوی» بوده و با خیلی از كشورها روابط دیپلماتیك نداشته است، ولی لااقل مثل «بوش» بیشتر از 17 بار به هندوستان لشكر كشیده است. فردوسی دست كم می‌توانست از شاه محمود یك سری اطلاعات محرمانه در مورد البرز و هندوستان بگیرد و جای هر كدام را بداند!
در صفحه‌ی 34 شاهنامه‌ آمده است كه فریدون بعد از به قتل رسیدن پدرش و آوارگی خودش و مادرش، صاحب دو برادر شد. واقعاً خانم «فرانك» ـ مادر فریدون ـ خیلی شانس آورده بود كه در آن زمان قانون «از كجا آورده‌ای» تصویب نشده بود. وگرنه، با رعایت شؤونات و اصول و غیره، یقه‌اش را می‌گرفتند و او را به مراكز ذی‌صلاح می‌كشاندند و در مورد آن دو پسر، تحقیق و تفحص كافی می‌كردند كه ببینند در حالی كه شوهر ندارد، چه طور صاحب دو بچه شده است؟ شاید مادر فریدون در زمان خود یكی از «دانه درشت» ها بوده كه دو پسر «باد آورده» داشته است! (البته همچنانكه در بالا اشاره شد برخی رذایل اخلاقی در فرهنگ برخیها رواج داشته است كه البته افرادی مثل نصیری برآنند كه این فرهنگ را به دیگران بچسپانند)
ای كاش خلافكاری‌های فردوسی تنها در این قبیل موارد خلاصه می‌شد. ولی معلوم نیست چه روابط مشكوكی با نیروهای بیگانه‌ی اشغال‌كننده‌ی عراق داشته كه، جغرافیای این كشور دوست و برادر ـ دشمن بعثی صهیونیستی سابق ـ را هم می‌خواهد به سود استكبار جهانی تغییر بدهد و به قرارداد 1975 الجزایر خدشه وارد نماید. او در ادامه‌ی نشر اكاذیب خود ادعا می‌كند كه «اروندرود» در اصل نام رودخانه‌ی «دجله» است و شهر «بغداد» نیز در زمان فریدون وجود داشته است. (صفحه‌ی 35) حال باید از این عنصر حكیم‌نما پرسید كه مگر اروندرود در حق او چه بدی كرده كه می‌خواهد آن را به مركز بغداد منتقل بكند و یقه‌اش را به دست اشغالگران امریكایی و انگلیسی و تروریست‌های القاعده بدهد؟
در صفحه‌ی 35 می‌خوانیم كه فریدون و سپاهیانش كه می‌خواهند به ایران بیایند. از دجله رد می‌شوند و به بیت‌المقدس می‌آیند كه خودشان را به ایران برسانند! بی‌چاره فریدون، عوض این كه با یكی از این تورهای مسافری بیاید كه راه را میان‌‌بر می‌زنند كه یك وعده شام كمتر به مسافر بدهند و یك شب كمتر در هتل اقامت بكنند، آمده و اختیارش را داده دست فردوسی كه از قرار معلوم دست چپ و راست خودش را هم درست تشخیص نمی‌داده است. تازه، حضرت آقا را «حكیم» می‌دانند، در حالی كه هر بچه دبستانی هم می‌داند كه از دجله تا ایران چندان راهی نیست و هیچ لزومی ندارد كه فریدون یتیم بدبخت و غریبه، لقمه را سه بار دور سر و گردنش بچرخاند و توی دهانش بگذارد. آدم، دلش به حال این پان ایرانیست‌ها می‌سوزد كه ازبس میوه ندیده‌اند، به «سنجد» «قاقا» می‌گویند و این آدم را «حكیم» می‌دانند!
بعضی جاسوس‌ها هستند كه «دوجانبه» نامیده می‌شوند و به هر دو طرف دعوا «اطلاعات» می‌دهند. ظاهراً در دعوای میان فریدون و ضحاك هم، جناب حكیم فردوسی دو دوزه‌بازی كرده، ولی مانند این دلال‌های «آژانس‌ مسكن» یا «بنگاه معاملات ملكی» و یا «اطلاعات املاك» به هر دو طرف آدرس غلط داده است. چون در صفحه‌ی 38 هم می‌خوانیم كه ضحاك برای پیدا كردن فریدون و كشتن او، عازم هندوستان می‌شود. سواد جناب فردوسی را عشق است كه...!
اگر صفحه‌های 51 و 52 را با دقت كافی بخوانیم، متوجه می‌شویم كه این «سلم» بوده كه از دست فریدون و ایرج عصبانی بوده، ولی با كمال تعجب، می‌بینیم كه «تور» ایرج را می‌كشد. نكند آن روز عینك فردوسی گم شده بود و سلم را تور می‌دید؟ اصلاً همه‌ی پروفسورها كم‌حافظه هستند و اشتباه می‌كنند. درست است. بیایید همین را بگوییم و فردوسی را تبرئه بكنیم، وگرنه گند بی‌سوادی و كم‌هوشی حكیم بزرگ درمی‌آید و آن همه افتخارات ملی متكی به یك تعداد افسانه‌ی پر از غلط را از دست می‌دهیم!
 جالب است. در صفحه‌ی 55 نوشته است كه فریدون به نوه‌اش منوچهر ـ پسر ایرج ـ چیزهای ارزشمندی از قبیل: «اسب تازی»، «خنجر كابلی»، «شمشیر هندی»، «جوشن رومی»، «سپر چینی» و... می‌دهد! ایوللا جناب حكیم، واقعاً دست مریزاد! ما را ببین كه هر سال چندین و چند تا مراسم بزرگداشت، نكوداشت، تجلیل و غیره برایت برگزار می‌كنیم و به حضرت عالی درود می‌فرستیم كه عجم را زنده كردی، شاخ غول را شكستی، ملت را از نابودی كامل نجات دادی و...! مرد حسابی! ما كه الآن چیزی نداریم، لااقل خودمان را گول می‌زدیم كه در زمان‌های گذشته همه چیز داشتیم و غربی‌های استعمارگر آمدند و دار ندار ما را به غارت بردند. لاف و چاخان می‌كردیم و به جهانیان می‌گفتیم كه ایرانی‌های باستان، اتم را می‌شكافتند، هواپیما و هلی‌كوپتر داشتند، ضددریایی هسته‌ای می‌ساختند و...! حالا تو همه چیز را لو می‌دهی و می‌گویی كه ما هم مثل زنده‌یاد ملانصرالدین، در روزگار جوانی هم چنان تحفه‌ی مهمی نبودیم و حتی شاهان افتخارآفرین ما هم، همه چیزشان را از شرق و غرب وارد می‌كردند؟! این جوری با آبروی یك ملت گذشته‌گرا بازی می‌كنند؟!
داستان رسوایی حكیم فردوسی پایانی ندارد ما به همین مقدار بسنده می كنیم و صبحت از ایشان را به فرصتی دیگر وا می گذاریم اما در مورد فرهنگ و هنر هم چیزهایی در نوشته پژوهشگر علوم سیاسی ما دیده می شود كه جالب خواهد بود در این مقوله هم سطوری به عرض ایشان برسانیم.
آقای نصیری در نوشته هایت به ساحت مقدس فرهنگ رسیده ای و به "فرهنگ" دویست و پنجاه میلیون تورك این كره خاكی و بیش از سی میلیون تورك ساكن در قلمرو مرزهای ایران توهین كرده و آنها را بی فرهنگ خوانده ای.
پژوهشگر محترم آیا میدانی اولین بار بشر در كجا سكنی گزیده است؟
میدانی اولین مذهب دنیا (مهر پرستی) در كجا بالیده است؟
میدانی اولین پیغمبران از كجا بر خاسته اند ؟
میدانی اولین خط را چه كسانی بوجود آورده اند؟
میدانی اولین امپراتوریهای سرافراز تاریخ را چه كسانی تشكیل داده اند ؟
میدانی كدام قوم زودتر از سایرین به آهن دست یافت ؟
تاریخ گذشته را بگذارم وبگذرم
میدانی در مقابل یاوه سرائی های یهود در زمان هخامنشیان چه كسانی قد علم كردند؟
در مقابل یونانی ها و عربها و مغولها و روسها و ... چطور؟
میدانی اولین بار چه كسانی دقیق ترین تقویم تاریخ بشریت رابوجودآوردند كه تا امروز هم باقی است و با آن گاه شماری میشود ؟
میدانی اولین كارخانه ها كجا احداث شده است ؟
اولین مدرسه اصولی جدید، اولین دانشگاه، اولین مدرسه دخترانه، اولین سیستم فاضلاب شهری، اولین آتش نشانی و..... آری در تاریخ معاصرایران بدون استثنا هیچ ره آوردی نیست كه تركان آن را نیاورده باشند و از همین روست كه تبریز را شهر اولین ها (بیرینجی لر شهری) لقب داده اند. آذربایجان تنها مكانی است در خاورمیانه كه از هشتاد سال پیش شهرهایی باجمعیت 100% با سواد دارد.
پژوهشگر عزیز، منظورت از فرهنگ چیست؟ یك سوال بكنم بدت نیاید، میتوانی معادل كلمات زیر در فارسی و یا در هر كدام از لهجه های وابسته اش را برای من پیدا كنی تا من بگویم كدام قوم زودتراز بقیه به فرهنگ متعالی مورد نظر جنابعالی دست یافت؟
قاشق ، چنگال ، بشقاب ، قاب ، قابلمه ، چاقو ، ملاقه ، كاسه  و ......
خانه ، اتاق ، اجاق ، آتش ، تشك و ....
توپ ، تفنگ ، تپانچه و ...
بگویم كه پدر با فرهنگت تا دیروز لقمه را چگونه در دهان میگذاشت یا خودت دستگیرت شد؟
اگر بیایم و به تو بگویم كه در تاریخ گذشته جد اندر جد نوكری پدران مرا كرده اید آتش نمی گیری؟
دلیل میخواهی؟
در فرهنگ و زبان با فرهنگتان هنوزهم معادل كلمات آقا و خانم را ندارید . آیا این به این معنا نیست كه پدرانت همیشه نوكر بوده اند و نتوانسته اند كلمه برای خطاب بسازند و خطاب را از زبان ارباب هایشان آموخته اند همچنانكه تمام مظاهر تمدن را؟
نصیری عزیز و گاهی مریض، اگر بخواهم از این نوع بنویسم كه هفتاد من مثنوی می شود. انگلیس و یهود را پشت سرتان می بینید و هاف هاف و لاف لاف تان بلند میشود. در تغییرات ژنتیكی كه اعراب و مغول ها و افغانها و ... اعمالتان میكردند فرهنگ والامقامتان رفته بود گل بچینه یا گلاب بیاره؟
برو كنار دادا بذار باد بیاد.
جان برادر عدم وجود این كلمات در زبانی، مخت را به خارش نمی اندازد كه بیهوده های هوی براه انداخته ای و امروز دیگر توركها نه تنها به رمز و راز زبان خود كه زیر و بم زبان دری (فارسی دری) را خیلی بهتر از تو بلدند؟
ما برای گفتن، حرفهای زیادی داریم سینه مان مالامال اطلاعات تاریخی و فرهنگی است ولی بخاطر داشتن شرم و حیا به همین مقدار بسنده می كنیم و امید آن داریم كه سایر هموطنان از جمله فارسهای واقع بین خود جواب چنین انسانهای سست عناصر را كه با بهم بافتن چنین مطالب توهین آمیزی، سعی در تفرقه اندازی بین دو ملت دارند را بدهند تا ریشه چنین تفكرات غلط برای همیشه خشك گردد. والسلام
                                                                                          «آلیشان موغانلی» آذرماه1392    
 




سون یازیلار

گئرمي نيوز فرق‌لي بير وئبلاگ يئني نسليميز اوچون *** گرمي نيوز وبلاگي متفاوت براي نسل جديد

گرمي نيوز، فرق‌لي باخيش